تا پیش از این اکثریت قریب به اتفاق مجموعههای گونه امنیتی سیما حول موضوع انرژی هستهای و تلاش بیگانگان برای دستیابی به مراکز و اطلاعات محرمانه مرتبط با این حوزه ساخته میشدند (آثاری مانند «غریبه»، «آینههای نشکن»، «پازل» و «تعبیر وارونه یک رؤیا»).
و حالا تلویزیون با تهیه و پخش این مجموعه، ساخت یکیدیگر از زیرمجموعههای موضوعی گونه جاسوسی- امنیتی را تجربه میکند؛ البته از منظر تاریخچهای و تقدم و تأخر از منظر مدیوم، سینما با فیلم «به وقت شام»، ساخته ابراهیم حاتمیکیا، چند سال زودتر از تلویزیون به مقوله خطر گروهک «داعش» ورود کرد و حدود سه سال طول کشید تا مجموعه «خانه امن» به عنوان اولین تجربه سیما در این مقوله در جدول پخش قرار بگیرد.
نگاهی به آثار نمایشی موفق این ژانر چه در مدیوم تلویزیون و چه درعرصه سینما، نشان میدهد که برای موفقیت در این گونه نمایشی، یکی از الزامات غیرقابل چشمپوشی، توجه به مقوله قهرمانپردازی در این قبیل آثار است. تقریبا نمیتوان سریال تلویزیونی (که مخاطبان داخلی بسیاری از آنها را به شکل مجموعههای دانلودی خانگی دیدهاند) یا فیلم سینمایی موفقی را مثال آورد که در جذب مخاطب و برآوردن رضایت او خوب عمل کرده و عاری از وجهه قهرمانپردازانه بوده باشد.
سری فیلمهای موفق «جیمز باند» در مدیوم سینما و سریالهایی نظیر «لبه تاریکی» و هر دو نسخه انگلیسی و آمریکایی «خانه پوشالی» که به ترتیب در دهه 90 و دهه جاری از تلویزیون ایران پخش میشدند، مصداقهای بارزی برای اثبات این مدعا هستند.
این فرمول موفق و امتحان پسداده در سریالهای پلیسی داخلی هم بارها بهکار گرفته شده و به نتایج مقبولی رسیده است؛ سریالهایی مانند «مزد ترس»، «کارآگاه علوی» و «هوش سیاه» ازجمله نمونههای شناختهشدهای هستند که بهسادگی و بدون نیاز به تمرکز و جستوجوی چندانی به ذهن میآیند.
تجارب موفق آثار جاسوسی خارجی
حال نکته اینجاست که چرا تجارب موفق آثار جاسوسی خارجی و پلیسیهای داخلی از منظر لزوم قهرمانپردازی، آنگونه که باید و شاید مورد توجه سازندگان سریالهای جاسوسی-امنیتی ازجمله همین سریال در حال پخش «خانه امن» قرار نمیگیرد؟ در تمام آثار تلویزیونی متعلق به این ژانر از ساختههای جواد اردکانی تا «پازل» از ابراهیم شیبانی و… یکی از نقاط ضعف مهم در مقوله پرداخت، از بیتوجهی به قهرمانپردازی و بلاتکلیفبودن وضعیت قهرمانان این آثار سرچشمه میگیرد.
در همین سریال «خانه امن» به جای یک قهرمان که فرمول معمول و آزمون پسداده است دو قهرمان و یک شبهقهرمان در متن قصه تعریف شده است. کمال (با بازی حمیدرضا پگاه)، افشین (با نقشآفرینی امین زندگانی) و قاضی قوامی (با حضور پرویز فلاحیپور) که دو تای اول، مأموران ارشد دستگاه امنیتی کشور و آخری هم یک مقام بلندمرتبه قضائی محسوب میشود، به عبارت دیگر درحالیکه تمام اصول ژانر، الفبای درام و تجارب موفق قبلی در پیشبرد قصه را در قالب یک قهرمان امنیتی تأیید میکنند، با افزایش تعداد قهرمانان داستان به عدد سه، یک اشتباه آشکار اتفاق افتاده که به پرداخت روایت آسیبهای جبرانناپذیری وارد کرده است.
البته اشتباهات دراماتیک مجموعه تنها محدود به قطب مثبت مجموعه و قهرمانانش نیست و ضدقهرمانها را هم دربر میگیرد. وجود اینهمه پرسوناژ منفی از ثمین و کامران گرفته تا شهروز و ابوعامر و… آن هم با چنین پرداختی که از اندازه متوسط رو به پایین فراتر نمیرود، یک اشتباه بزرگ نگارشی است. نتیجه چنین گستردهکردن بیشازحد روایت و تماشاگر را در خطوط روایی متعدد و پیگیری سرنوشت کاراکترهای بسیار درگیرکردن، قطعا چیزی به جز شلوغی و آشفتگی و سردرگمی نیست.
بهسادگی این امکان وجود داشت که به جای چنین دست و دلبازی بیدلیل و بینتیجهای در طراحی شخصیتها و خطوط داستانی، مقوله مهم خطر بالقوه آدمکشهای داعشی و تلاش نیروهای امنیتی کشور برای خنثیکردن فعالیتهای آنها (که اتفاقا مابازاهای تاریخی مهمی ازجمله حملات خرداد 96 به ساختمان مجلس و حرم بنیانگذار انقلاب را هم در پیشینه تاریخی خود دارد) را در یک اثر نمایشی جمعوجورتر به تصویر کشید؛ اثری که شاخوبرگهای متعدد دراماتیکش تا این حد تمرکز را از بیننده سلب نکند و در یک قالب زمانی و مکانی محدود که کنترل کار را چه در مرحله پرداخت داستان و چه در مرحله کارگردانی آسانتر میکند، به سرانجام برسد.
نقطه ضعف مهم دیگر مجموعه که گاهی از حد تحمل بیننده خارج میشود، سکانسهای تکراری از منظر محتوا است که هیچ ارزش دراماتیک خاص و منحصربهفردی ندارند و با بهتصویرکشیدنشان روایت حتی یک گام هم به جلو نمیرود. نمونهها بسیارند که بیتردید یکی از شاخصترین آنها سکانسهای تکراری مربوط به بگومگوی کمال و قوامی با خانوادههایشان بر سر موضوع استفادهکردن یا استفادهنکردن از فرصت کاری پیشآمده در کشور کانادا بود که تکرار بیش از حد و چندباره آن که تنها در موقعیتهای مختلفی به لحاظ زمان و مکان ابراز میشدند، این شائبه را تقویت میکرد که انگار از منظر سازندگان مجموعه، بینندگان سریال برای درک موضوعی تا این اندازه ساده به اینهمه تکرار و تأکید نیاز دارند.
به این نقاط ضعف اضافه میکنم عدم خلاقیت تیم سازنده در تزریق تنوع به سکانسهایی را که برگزاری آنها برای چندین و چند بار در یک قالب ثابت، علاوهبر تزریق حس کسالت به مخاطب، به تنوع تصویری کار هم لطمه وارد میکند. تمام سکانسهای گفتوگوی کمال (و افشین) با مقام مافوقشان (با بازی حسین سحرخیز) یا ملاقاتهای دونفره افشین و پیام (سامان صفاری) از این جملهاند.
قابل تصور نیست که چه در سر کارگردان محترم کار میگذشته که به ذهنش خطور نکرده حتی برای یکی، دو بار هم که شده ملاقات مقام مافوق امنیتی با زیردستانش را در جایی به جز محیط بسته و تکراری دفتر کار او به تصویر بکشد؟!
خلاصه کلام آنکه اگرچه خروج از مدار محدود ساخت سریال در حوزه انرژی هستهای (که در جای خود بسیار ارزشمند است) و توجه به دیگر دستمایههای مرتبط با امنیت کشور به همت سازندگان سریال «خانه امن» صورت گرفته است؛ اما تجارب بهجامانده از پنجاهواندی سال سریالسازی در تلویزیون نیز باید مقابل چشم تصمیمگیران حوزه سریالسازی سیما و مجموعهسازان تلویزیونی باشد که هم در گام اول ورود به تجارب جدید، سنگهای بزرگ برندارند و هم مطالعه بیشتر و عمیقتر و دقیقتری در مقوله ژانرهای نمایشی و نمونههای موفق آنها داشته باشند.
مازیار معاونی/شرق