وقت صبح – ليلا رضايي؛ ديشب براي دومين بار فيلم “ابلق” ساخته منحصر به فرد خانم نرگس آبيار را ديدم . گرچه ميتوانم به جرات آن را يكي از بهترين فيلم هاي يك ده اخير سينماي ايران بنامم ، ولي در كمال تعجب شاهد نتيجه گيري ها و قضاوت هاي ناپخته برخي از بينندگان عزيز بعد از اتمام فيلم بودم و همين موضوع باعث شد براي تقدير از اين كار زيبا و بهتر ديده شدن و قضاوت شدن آن نقدي به اندازه قلم قاصر خويش بر آن بنويسم.
نرگس آبيار براي اولين بار پيام زنان دنيا بالاخص ايرانيان را كه سالها با لبهاي دوخته آن را فروميخوردند فرياد كشيد: ايشان به درستي روايتي از مسئله سخت زن بودن در جوامع ” زور آبادي ” دارد؛ نگاهي كه به مقتضاي آن اگر مردي نتواند اميالش را كنترل كند زن بايد بپذيرد، دم نزند و از ترس بي آبرويي و بد نامي سكوت كند چرا كه در دست آخر انگشت اتهام همگان اول از همه به سوي خود وي دراز ميگردد؛ چرا كه همواره جامعه زنان با عناوين مختلف ضعف شخصيتي از قبيل حسادت زنانه و يا تمايل هاي مترياليستيك محكوم است .
شايد از اين دست مسائل فمينيستي قبلا هم تا حدي در فيلمي چون «هيس دختر ها فرياد نميزنند» مطرح شده بود ولي ميتوانم به جرات بگويم هيچ كس به اندازه خانم آبيار آن را عيان، دراماتيك و ملموس بيان نكرده است . مگر نه آن است كه رسالت هنر در مضمون نيست بلكه در نحوه پردازش و بيان آن است!
در تاييد حكايت نااميد كننده فرهنگي كه مسئله فيلم است همين بس كه كارگردان بيش از يك ساعت از فيلم را هزينه اثبات بيگناهي، شرافت و ترس شخصيت زن داستان از زور آباديها مي كند؟ چقدر تلاش لازم بود تا تماشاگر به يقين برسد كه نجابت و پاكدامني راحله غير قابل انكار است، چرا كه ما با ذهنيت “زن و حرام” بسيار آشنا هستيم ، و زدودن اين تفكر از باور هاي القايي جمعيت بسي دشوار است.
كارگرداني ماهرانه و بازي زيبا و درخشان خانم الناز شاكر دوست بالاخره بيننده را تبديل به شاهدي مطمئن بر مينمايد؛ آنطور با كمك فضا سازي مناسب بيننده مسئله را در كمين خود و خانوداه خود ميبيند و وي ناچار از خود ميپرسد كه اگر من بودم چه ميكردم ؟ راه حل چيست ! !!! و واقعا راه حل چيست ؟
باور پذيري و همزاد پنداري بيننده با مسئله زن در جامعه با نمادها و فنون ادبي و سينمايي غني و فراواني در فيلم ايجاد گرديده است. از جمله آنها ميتوان به دختر بچه معصومي ( نماد جامعه زنانه) كه از ترس پدرش ( جامعه مردانه ) لال شده ، يا مرد معلولي كه روي ويلچر نشسته و ناظر بر همه حقايق است ولي معلوليت او كه نماد فرهنگ و كنترل معيوب جامعه است نميتواند كاري براي اين مشكل انجام دهد ماهرانه به تصوير كشيده شده است، اشاره كرد.
يكي ديگر از نكات جذاب فيلم محل جغرافيايي آن است : زور آباد كه دهي ويران و نابود است درست وسط برج هاي مجلل، كنار شهربازي و در جوار مراكز خريد لوكس است كه در فيلم تضادي كاميك ايجاد ميكند.
اين تضاد كه عمدا با چند لانگ شات از زاويه بالا در طول فيلم تكرار و تاكيد ميشود ، بيانگر طرز فكر ،فرهنگ زننده و كريه اشاره شده در بالا است كه چون وصله اي ناجور بر بدن شهر و جامعه مدرن ميباشد.
در سكانسي كه راحله لب به اعتراف دروغين خود ميگشايد صداي درد و مظلوميت او در ميان جيغ ها و هيجان شهر بازي مجاور گم ميشود و بيانگر ياد آور درد مستمر جامعه زنان است كه در ميان هياهوي شهر گم شده .
ازديگر سمبل هاي قوي فيلم وجود موش ها در شهر است كه زندگي مردم را مختل كرده : نماد مرد هاي شهوتراني كه به گفته زن روستايي ” همه زندگي آنان را نجس كرده ” و يا به گفته يكي ديگر ” اگر نابود نشوند تا رختخواب ما كشيده ميشوند ” .
عنوان فيلم نيز برگرفته از اين تضاد رنگ ها، در هم بودن بي نظم سبك زنذگي و فرهنگ منسوخي است كه به مثال بال كبوتر هاي علي اسارت همراه با رنگ صورتي است.
در نهايت ابلق با كارگرداني زيبا ، شخصيت پردازي حرفه اي ، بازي هاي درخشان و منحصر به فرد بازيگران اصلي و مضمون بكرش آن را نمونه اثري تامل برانگيز و بي بديل ميگرداند.