وقتی یک کار تلویزیونی، که فرقی هم نمیکند مستند باشد یا فیلم داستانی یا برنامه استودیویی، بر بحران چند سال گذشته و جنگهای داخلی سوریه متمرکز باشد و وقتی تهیهکننده اثر هم خود تلویزیون باشد و یک نهاد فرهنگی، به خودی خود همه چیز مهیاست برای پا پسکشیدن مخاطب و بیمشتری ماندن این متاع.
توصیف واقعیتری به نام «پسزدن»
بیش و پیش از هرچیز هم باید دلیل این «پسکشیدن» را در توصیف واقعیتری جست به نام «پسزدن». درواقع، مشکل اصلی آن سوست و در پیشینهای که از عرضهکننده چنین متاعی سراغ داریم.
طوری که مخاطب اصلا پا پیش نمیگذارد که بخواهد پس بکشد. طبیعی است که تعریفمان از مخاطب، مخاطب بالقوه است و بسیاری که میتوانند بیننده چنین اثری باشند و نیستند.
تصور ابتدایی و پیش از تماشای مجموعه مستند «سوریه: پرونده یک بحران»، ساخته سیاوش سرمدی، این است که در موضوعی چنین اساسی و بنیادین، باز با مجموعه مستندی روبهروییم در ادامه همان حرفها و از همه مهمتر، جهتگیریهایی که در سالهای گذشته و تولیدات گذشته شاهد بودهایم.
سود دولت سوریه
ندیده هم میتوانیم سمتوسویش را به سود دولت سوریه بدانیم، بیآنکه اصلا کسی از جبهه مقابل و مخالفان او چیزی برایمان بگوید.
همانطورکه ناگهان شاهد از غیب میرسد و تقریبا همزمان با پخش این مستند، مجموعه دیگری با موضوع سوریه، از شبکهای اتفاقا پربینندهتر و عامتر، به نمایش درمیآید و میبینیم یکی از همان تولیدات قابل انتظار است و فراریدهنده تماشاگر مستندبین حرفهای و اهل گشتن و دانستن.
بااینحال، در ادامه ساخت چند مستند خوب توسط نهادهای حاکمیتی و در قالب سفارشهایی با بودجه مناسب که در چند سال گذشته ساخته شدهاند و در عین تعجب مخاطب، حرفی متفاوت با آنچه پیشازاین گفته شده ارائه میدهند، اینجا هم با چنین پدیدهای روبهروییم.
تفاوت آشکار و بزرگ
با یک تفاوت آشکار و بزرگ البته. اینکه آن چند نمونه مستند متفاوت، فقط به چند نمایش جشنوارهای و چند سانس نه خیلی پرمخاطب در سالنهای سینمای هنری محدود میماند و عملا جز میان علاقهمندانی خاص، مشمول چیزی به نام «نمایش» نمیشد و به رسانه فراگیری نمیرسید.
ضمن اینکه آن نمونههای جرقهوار، عموما به موضوعهایی مربوط به گذشته میپرداختند و دورهها و شخصیتهایی را مورد بررسی قرار میدادند که موضوع روز نبود و اگرچه در میان موضوعات سیاسی پس از انقلاب بحثبرانگیز جلوه میکرد، ولی روایت متفاوت و حرف حتی متقابل آن آثار، خطری برای کسی و برای جایی نداشت.
«سوریه: پرونده یک بحران» در یک نگاه
درحالیکه «سوریه: پرونده یک بحران» اینگونه نیست و در این مجموعه با یکی از حساسترین مسائل طرف هستیم.
از نظر ساختار، گذشته از اینکه با مواد و مصالح آرشیوی و تولیدی فراوانی روبهروییم و وجه پژوهشی/ آرشیوی کار را میتوان موفق دانست و به تماشای نادیدههای تصویری بسیاری از سوریه و گروههای درگیر مانند داعش نشست، ضرباهنگ اثر آن را به تولید تلویزیونی مثالزدنیای بدل کرده که اگر موضوع مورد علاقهمان هم نباشد و همینطوری و اتفاقی پای تلویزیون نشسته باشیم، این حجم آرشیو و اطلاعات آنقدر خوب کنار هم قرار گرفته که هم کنجکاومان میکند و هم پيگیر.
«تهران، تقاطع سئول»
درست مانند «تهران، تقاطع سئول»، که پیشازاین، از سیاوش سرمدی درباره صنعت خودروسازی در ایران نمایش داده شده بود و هم برای تماشاگر علاقهمند به موضوع جذاب بود و هم برای بینندهای که چیز خاصی در این زمینه نمیداند.
نقطه قوت مجموعه، بهجز مواد آرشیوی، راضیکردن چهرهای چون رابرت فیسک، مفسر ایندیپندنت برای حضور است و از آن مهمتر، حضور اپوزیسیون و مخالفان بشار اسد و حکومت کنونی سوریه که پذیرفتهاند مقابل دوربین یک تولید ایرانی حضور پیدا کنند و حرفهایی بزنند که طبعا در تضاد با حاکمان سوریه و پشتیبانان آنهاست.
بیدرایتی و نامدیریتی حاکمان سوریه
همانطورکه سرمدی در این سریال مستند، به بیدرایتی و نامدیریتی حاکمان سوریه و برخورد تند امنیتیها و ارتش با مردم معترض، نقش حماس و دورشدن منفعتطلبانه از ایران، اختلافنظر مسئولان داخلی در حمایت از سوریه، توازی و تقابل ایران و آمریکا در سوریه، تغییر جهت سیاسی ایران و واگذاری بخشهایی از بازی به دیگر کشورهای دخیل در ماجرا میپردازد و تصاویری از مخالفان ایران در سوریه هم به نمایش میگذارد که شعارهای ضدایران سر میدهند و پرچم ایران را به آتش میکشند، هرچند در قیاس با بخشها و موضوعهای دیگر، به مسئله مهم شکل حضور ایران در سوریه کمرنگتر پرداخته شده است و کنجکاویهای بیننده آشنا با کلیت ماجرا پاسخ مبسوطی نمیگیرد.
بحران در سوریه
ساختهشدن چنین مستندی که تلاش دارد فارغ از خطکشیهای ایدئولوژیک، پژوهش خود را با تقسیم میان طرفهای مختلف و حتی متضاد پیش ببرد و بحران را از زاویه دید همه طرفهای درگیر ریشهیابی کند، غنیمت است و جز امید به استمرار این مسیر، افسوسی هم میماند برای خوب دیدهنشدن آن؛ چراکه متأسفانه در معادله پسزدن/ پسکشیدن مورد اشاره در ابتدای یادداشت، طرفداران جدی سینمای مستند و طرفداران جدی موضوعهای سیاسی، آنقدر بیاعتمادی در وجودشان هست (و البته با پیشینهای که دیدهاند، حق هم دارند) که حتی با توصیه به تماشای چنین کار متفاوتی هم پا پیش نمیگذارند و خطکشی را از اینسو هنوز خط نمیزنند.
توجه به خط کشی ها
کاش دستکم، این طرف خطکشی در این موارد «موردی» به تفاوتها توجه کند و البته کاش آن طرف هم آنقدر اعتمادسازی کند که در تولید مستند، به واقعیتها وفادار بمانیم و واقعیت را فدای ایدئولوژی و مصلحت برآمده از سفارش نکنیم. چنین اگر شود، به سود همه است. سخت است و راستش چشمانداز روشنی هم پیشرو نیست، ولی خب آدمیزاد و امید دیگر!
منبع: شرق