ماجرای عجیب بازیگری که از فرط بیکاری رستوران زد!

هما روستا و حمید سمندریان زوج هنری و مشهور در دوره‌ای بیکار شدند.

ماجرای عجیب بازیگری که از فرط بیکاری رستوران زد!
کد خبر : ۲۱۰۸۷۷
لینک کوتاه کپی شد
0

به گزارش وقت صبح ، حمید سمندریان از مشهورترین کارگردانان تئاتر ایران بود.

یکی از چالش‌های مهم این زوج هنری، در سال‌های پایانی دهه ۵۰ بود. دوره‌ای که کار تئاتر بسیار دشوار می‌نمود و آنان تصمیم گرفتند رستورانی دایر کنند.

به گزارش وقت صبح، روایت روستا را درباره گشایش این رستوران که در همان گفتگو آمده، می‌خوانیم:

«سمندریان خیلی دوست داشت که «گالیله» را کار کند. ما تمرینات خود را در تالار وحدت شروع کرده بودیم و ذوق و شوق این کار را داشتیم که زمزمه‌هایی آمد مبنی بر این‌که رئیس آنجا که نامش یادم نیست، گفت که من تا زنده هستم نمی‌گذارم این نمایش اینجا اجرا شود.

ما توجهی نکردیم و به کارمان ادامه دادیم تا این‌که روزی نگهبان آنجا جلوی سمندریان را گرفت و گفت که باید آلبوم عکسی از خانم‌هایی که با شما همکاری دارند براساس همان پوششی که قرار است بازی کنند، درست کنید تا رئیس ببیند.

خیلی به سمندریان برخورد و عصبی شد و تا خانه پیاده آمدیم. سمندریان گفت که من دیگر پایم را آنجا نمی‌گذارم. دارند به من و گروهم رسما توهین می‌کنند.

این شد که تصمیم گرفتیم شغل‌مان را عوض کنیم. باید از یک جایی زندگی خود را اداره می‌کردیم. آن موقع خیلی از بچه‌های تئاتری و جوان‌ها دور و برمان بودند و با ما همکاری داشتند. یک رستوران باز کردیم.

البته فقط ناهار می‌دادیم؛ اما غذاهایمان واقعا خوشمزه بود. آنجا پاتوق همه بچه‌های تئاتر شده بود. ما یک آشپز و یک دستیار آشپز حرفه‌ای داشتیم اما بقیه، همه از همکاران گروه سمندریان بودند.

هما روستا و حمید سمندریان از فرط بیکاری رستوران زده بودند.

هنرمندان همکار

مثل آحمد آقالو، حمید لبخنده و محمد حمزه که الان نقاش است، امید روشن ضمیر که در آمریکا سینما خوانده بود هم با ما همکاری می‌کرد.

حسین عاطفی، جمال اجلالی هم که اصولا فصلی بودند؛ بعضی وقت‌ها بودند و بعضی وقت‌ها هم نبودند. آنچه مهم‌تر از همه چیز بود، این بود که در آن شب‌های سخت پس از دوران انقلاب فرهنگی، رستوران به ما کمک می‌کرد تا گذران زندگی کنیم.

آن هنگام گاه در کنار این کار، نمایشنامه‌خوانی هم می‌کردیم تا خودمان را آماده نگاه داریم. حتی برای رادیو می‌خواستیم یک نمایش کار کنیم که نشد.

همان وقت بود که به من پیشنهاد بازی در سریال و سینما را می‌دادند ولی من قبول نمی‌کردم، چون واقعا آمادگی نداشتم که یک جور دیگر کار کنم. در چنین اوضاعی بود که ما بچه‌دار شدیم و کاوه به دنیا آمد. کاوه امید زندگی همه بچه‌های رستوران بود.

هما روستا و حمید سمندریان از فرط بیکاری رستوران زدند.

بسته شدن رستوران

ما این تغییر فضا دیری هم نپایید و ناچار شدند رستوران را ببندند:

«چون حقوق کارکنان را از پدر حمید می‌گرفتیم، او هم اعتراض می‌کرد که این چه رستورانی است که حقوق کارکنان‌تان را باید من بدهم. بنابراین رستوران را تعطیل کردیم.

کمی بعدتر دکتر علی منتظری رئیس مرکز هنرهای نمایشی شد و خب، خیلی مثبت عمل کرد.

حسین جعفری هم که جزو دانشجویان حمید در دانشگاه تهران بود و مثل تمام شاگردانش به او عشق می‌ورزید، خیلی تلاش کرد تا سمندریان بار دیگر کار کند و منتظری و سمندریان را با هم روبه‌رو کند.

دکتر منتظری خودش به خانه ما آمد و با حمید صحبت کرد که کار کند و چنین شد که سمندریان را با «ازدواج آقای می‌سی سی پی» به صحنه برگرداند.

منبع: ایسنا

۰
ارسال نظر