قصه تلخ خلبان دلیر ایرانی که صدام بدنش را دو تکه کرد

پس از آموزش‌های نظامی و انجام دوره‌های پرواز برای تکمیل آموخته‌هایش به ایالت آریزونای آمریکا اعزام شد.

قصه تلخ خلبان دلیر ایرانی که صدام بدنش را دو تکه کرد
کد خبر : ۱۸۳۴۱۷
لینک کوتاه کپی شد
0

به گزارش وقت صبح به نقل از همشهری، توانمندی که از خود نشان داد باعث شد از او دعوت شود که در آمریکا بماند اما «سیدعلی اقبالی دوگاهه» جوانی نبود که تعصب ملی خود را زیر پا بگذارد.

سید عالی اقبالی دوگاهه، خلبان نابغه در سن ۲۷سالگی جزء افسران ارشد نیروی هوایی بود.

با شروع جنگ؛ همان یک ماه اول چنان ضربه مهلکی به تاسیسات نفتی عراق زد که درآمد نفتی آن را به صفر رساند.

کینه صدام

همین باعث شد بذر کینه‌ای در دل بعثی‌ها بکارد. سرانجام اول آبان سال ۱۳۵۹حین عملیات هواپیمایش دچار سانحه شد و به اسارت نیروهای عراقی درآمد و بعد از شکنجه زیاد به شهادت رسید.

به مناسبت چهل‌ودومین سالگرد شهادت او مهمان همسرش فریده هاشمی می‌شویم تا خاطرات این خلبان را برایمان بازگو کند.

تندیس شهید سیدعلی اقبالی دوگاهه در ساحل سفیدرود نصب شده، کنار هواپیمای اف- ۵. درست ورودی شهر رودبار. دیدن آن هر ایرانی متعصبی را به وجد می‌آورد چه برسد به مردم رودبار که هر روز با تماشای تندیس صلواتی نثار روح خلبان هم‌ولایتی‌شان می‌کنند.

صدام بدن علی اقبالی دوگاهه خلبان دلیر ایرانی را دو تکه کرد.

کودکی علی

هاشمی از دوران کودکی همسرش می‌گوید: «علی هم خیلی خوش‌سیما بود هم خیلی مهربان. خانواده‌اش تعریف می‌کردند، از همان بچگی به خلبانی علاقه داشت.

دوران ابتدایی‌اش که تمام شد برای ادامه تحصیل به تهران آمد. سال ۱۳۴۶هم استخدام نیروی هوایی شد.

دوره‌های تخصصی پرواز را که پشت سر گذاشت به‌دلیل نبوغ زیادی که داشت او را به ایالت آریزونای آمریکا اعزام کردند.

۲سالی در آنجا بود و توانمندی‌های زیادی از خود نشان داد تا جایی که مسئولان نظامی آمریکا پیشنهاد دادند که برای همیشه در آنجا بماند. اما او قبول نکرد و به ایران بازگشت.»

صدام بدن علی اقبالی دوگاهه خلبان دلیر ایرانی را دو تکه کرده است.

از استاد خلبانی تا فرماندهی گردان ۲۳شکاری

علی اقبالی از آن دسته خلبان‌هایی بود که وجودش امتیاز بزرگی برای نیروی هوایی به‌شمار می‌آمد.

او به‌دلیل مهارت‌هایی که در پروازهای تاکتیکی و عملیاتی نشان داد توانست خیلی زودتر از انتظار به سطح لیدری ارتقا پیدا کند.

از شاگردان ممتاز او شهید سرلشکر عباس بابایی و سرلشکر مصطفی اردستانی است.

او مسئولیت‌های زیادی را تجربه کرده بود. استاد خلبانی تا فرماندهی گردان ۲۳شکاری و در همه آن‌ها گل کاشته بود.

صدام بدن علی اقبالی دوگاهه خلبان دلیر ایرانی را دو تکه کرده است.

ازدواج علی

همسرش تعریف می‌کند: «من و علی سال ۱۳۵۴ازدواج کردیم. خوش‌اخلاق‌تر از او به چشم ندیدم. ثمره زندگی مشترک‌مان پسرم افشین است که پزشک حاذقی است.»

با شروع جنگ شهید اقبالی همه توان خود را برای دفاع از کشور به‌کار گرفت. گاهی پروازهایش برای شناسایی بود تا بتواند موقعیت‌ها را بهتر بررسی کند.

با اینکه سن و سالی نداشت اما یکی از زبده‌ترین و جوان‌ترین استاد خلبان‌های شکاری به‌شمار می‌آمد.

همسرش می‌گوید: «سال ۱۳۵۹ما در نزدیکی فرودگاه مهرآباد زندگی می‌کردیم. یک روز صدای انفجاری بلند شد. دود سیاهی همه جا را پوشاند.

ساعتی بعد علی به خانه آمد و گفت جنگ شده است. عراق به چندین پایگاه هوایی ایران حمله کرده است. گفتم حالا چه می‌شود؟ گفت: من باید بروم. همین!» او بی‌معطلی مهیای رفتن شد.

وقتی می‌خواست از در خارج شود پسرش افشین خیلی بی‌تابی می‌کرد و بهانه می‌گرفت. هیچ طور نمی‌شد او را آرام کرد. اما علی رفت.

در یک ماه آغازین جنگ طرح‌های عملیاتی کارسازی را اجرا کرد. او با هدف قرار دادن تاسیسات نفتی عراق باعث شده بود صادرات ۳۵۰تنی نفت را به صفر برساند. علاوه بر اینکه اغلب تلمبه‌ها و نیروگاه‌های برق عراق را هم از کار انداخته بود.

صدام بدن علی اقبالی دوگاهه خلبان دلیر ایرانی را دو تکه کرده بود.

کینه‌ای که بعد از ۲۲سال عیان شد

خسارت‌های پی‌درپی که شهید اقبالی به صنعت دشمن زد باعث شده بود بعثی‌ها کینه بدی از او به دل داشته باشند. مترصد فرصت که لطمه‌های وارد شده را تلافی کنند.

تا اینکه آن اتفاق شوم افتاد. شهید اقبالی در یکم‌آبان سال ۱۳۵۹در یک ماموریت برون مرزی شرکت کرد با این هدف که سایت‌های راداری موصل را منهدم کند.

او توانست عملیات را با موفقیت انجام دهد اما حین بازگشت رادارهای راهبردی دشمن هواپیمای شهیداقبالی را نشانه گرفته و به‌سویش موشکی شلیک کردند.

صدام بدن علی اقبالی دوگاهه خلبان دلیر ایرانی را دو تکه کرده بود.

هواپیما صدمه دید و خلبان جوان توانست آن را به ۳۰کیلومتری شرق موصل نزدیک مرز ایران برساند.

اما هواپیما سقوط کرد و شهید اقبالی با چتر نجات به زمین آمد. او در دام اسارت عراقی‌ها افتاد. بعثی‌ها با اسیر کردن او وقت را مناسب دانستند تا زهر کینه خود را بریزند. او را به دو ماشین بستند. با حرکت ماشین‌ها بدنش به دو نیم شد.

نیمی از آن را در نینوا و نیم دیگر در قبرستان موصل دفن شد. اقدام وحشیانه عراق از نگاه صلیب‌سرخ جهانی مخفی ماند اما پیگیری مداوم همسر او و تلاش کمیته جست‌وجوی اسرا و مفقودان، پیکرش بعد از ۲۲سال دوری در مرداد ماه سال ۱۳۸۱به ایران بازگشت.

۰
ارسال نظر