افشای جزییات تکان دهنده پرونده خفاش شب پس از ۲۴ سال
«نام من در تاریخ جنایات بشری خواهد ماند». این جزء چند جملهای بود که در جریان تحقیقات پلیسی و قضایی برای کشف قتل ۹ زن در پایتخت به زبان متهم آمد و این پیشگویی دقیقا محقق شد.
به گزارش وقت صبح ، زیرا هنوز هم پس از ۲۴ سال از وقوع این جنایات، هر بار که خبری از قتل و جنایت بویژه جنایات سریالی منتشر میشود، نام «خفاش شب» به ذهن آدمهایی که اخبار او را در بحبوحه سالهای میانی دهه ۷۰ پیگیری میکردند، متبادر میشود.
در روزهای گذشته احتمال سریالی بودن قتلهایی که در پرونده موسوم به «خانه وحشت» رخ داده، قوت گرفته و حالا انواع تحلیلها را روانه مطبوعات و خبرگزاریها کرده است.
به این بهانه به سراغ حمیدرضا گودرزی وکیل دادگستری و بازپرس سابق ویژه قتل تهران که مسئولیت رسیدگی به پروندههای مهمی از جمله جنایات خفاش شب و پرونده سمیه و شاهرخ را بر عهده داشته است، رفتیم.
او در گفتوگویی تفصیلی علاوه بر تحلیل جرم شناسانه و حقوقی پرونده «خانه وحشت»، به بیان ناگفتههایی از شخصیت غلامرضا خوشرو کوران کردیه معروف به «خفاش شب» و ابعاد گوناگون جنایات او و جزئیاتی از رسیدگی به پروندهاش پرداخت.
چگونه پرونده خفاش شب به دست گودرزی رسید؟
شناسایی و دستگیری قاتلان رئیس شعبه مرکزی بانک کشاورزی همدان و خانوادهاش همراه با سرقت خزانه بانک که از سوی سارقان مسلح به طرز فجیعی قتل عام شده بودند، نام حمیدرضا گودرزی بازپرس ویژه این پرونده را بر سر زبانها انداخت.
رسیدگی به این پرونده و چند پرونده شاخص دیگر بین سالهای ۶۶ تا ۶۸، راه آمدن گودرزی به تهران به عنوان بازپرس ویژه قتل پایتخت را هموار کرد.
در همان بدو ورود به تهران نیز کشف قتلی که حدود ۴۰ سال از وقوع آن میگذشت و به عنوان قدیمیترین قتل کشف شده جهان شهرت یافت، سبب شد استعداد و تواناییاش در حل و فصل پروندههای جنایی بیش از پیش بر سر زبانها بیفتد و پرونده یکی از پیچیدهترین قتلهای سریالی کشور به وی واگذار شود.
این قتل سریالی چگونه کشف شد؟
یک مامور شهرداری در سکوت و تاریکی یکی از شبهای تهران، کیسهای حاوی یک تلفن و مدارک را پیدا میکند.
با تحقیقات بیشتر مشخص میشود تعدادی از این مدارک شناسایی مربوط به زنی است که کشته شده و سایر مدارک نیز متعلق به یک اتومبیل سرقتی است.
پس از تماس با مالک اتومبیل سرقتی، ماموران پلیس متوجه میشوند که وی ماشینش را پیدا کرده و سارق آن نیز دستگیر شده است.
ماموران پایگاه بسیج شهید نظری، وقتی خفاش شب روی صندلی پارکی حوالی پونک دراز کشیده بود، به او مشکوک میشوند و بعد از بازرسی بدنی، سوییچ پیکان سفیدرنگ سرقتی را مییابند.
چند دقیقه بعد، خفاش شب به عنوان سارق اتومبیل سرقتی روانه پایگاه بسیج و سپس تحویل پلیس میشود. همزمانی پیداشدن مدارک موجود در یک کیسه زباله و دستگیری یک سارق اتومبیل، سرآغازی بود برای تحقیق درباره یکی از مشهورترین قاتلان سریالی ایران.
«خفاش شب» چه کسانی را به قتل رساند؟
زنان به عنوان مسافر، سوار پیکان سفید خفاش شب میشدند تا به مقصد خود برسند. اما نه تنها به مقصد نمیرسیدند بلکه با ضربات چاقو کشته میشدند و جسدشان به آتش کشیده و در نقطهای دور، رها میشد.
گودرزی در اینباره میگوید: «۱۳ فروردین ۱۳۷۶ جسد زنی ۵۴ساله در مقابل پارک چیتگر تهران، ۱۶ فروردین ۷۶ جسد سوخته زنی در باغی حوالی کرج، ۳۱ فروردین ۷۶ جسد سوخته زنی ۴۳ساله در جاده در دست احداث فرحزاد تهران، ۲ خرداد ۷۶ جسد سوخته زنی در منطقه اوین تهران، ۸ خرداد ۷۶ جسد سوخته دو زن در بلوار آسیای تهران، ۱۴ خرداد ۷۶ جسد سوخته یک دختر دانشجو در بلوار اندیشه شهر زیبا در غرب تهران و در نهایت ۳۰ خرداد ۷۶، جسد سوزانده شده زنی ۵۵ساله و دخترش در بزرگراهی در دست احداث واقع در غرب تهران کشف شد. "»
توران نظری، عهدیه مرز جرانی، الهه همتینژاد، اعظم ثابتنژاد و دخترش منیره قهوهچی، پرند پرچمی و قدمخیر جهانفر، روشنک حسینی و بنفشه (فاطمه) سقا، قربانیان جنایات خفاش شب بودند.
او میافزاید: «در آن زمان سه شعبه قتل در تهران وجود داشت و پرونده زنان کشتهشده توسط خفاش شب بین این سه شعبه تقسیم شده بود.
از این بین دو پرونده به شعبهای که من در آنجا بازپرس بودم، ارجاع شد که با بررسی و مطابقت بین مدارک موجود، به فردی که بعدا به عنوان خفاش شب شهرت یافت رسیدم.»
گودرزی میگوید که خفاش شب با خونسردی، مکانی که مقتولان را سوار ماشینش کرده، مکانی که آنان را کشته و مکانی که جسدشان را سوزانده و رها کرده به ما نشان داد.
چالش اصلی این پرونده چه بود؟
این پرونده یک مشکل اساسی داشت. خفاش شب خود را با نامهای گوناگونی معرفی کرده بود و هویتی مشخص و قابل شناسایی نداشت:
«قبلاً خودش را مراد نادری معرفی کرده بود و میگفت اهل شیراز است. ماجرای مراد نادری هم از این قرار بود که در سالهای دور با همراهی فردی دیگر به اسم علی کریمی سوار بر یک اتومبیل سرقتی، زنان را سوار میکردند و در برخی موارد پس از تجاوز، کیف و طلای آنان را میدزدیدند.
در نهایت علی کریمی و مراد نادری شناسایی و دستگیر شدند و دادسرای تهران پس از تحقیق برای آنان قرار بازداشت موقت صادر میکند. اما در سال ۷۱ مراد نادری موفق میشود از جلوی دادسرا فرار کند. علی کریمی نیز به جرم آدمربایی و تجاوز به عنف اعدام میشود.»
مراد نادری پس از فرار به مشهد میرود و بین سالهای ۷۱ تا ۷۵ حرفه خود را که دزدی بوده، ادامه میدهد.
در سال ۷۶ و پس از چند فقره سرقت و چندین سال تحمل حبس به جرم سرقتهای متعدد، به تهران بازمیگردد و از آنجا کمکم شخصیت خفاش شبهای پایتخت پیریزی میشود.
خفاش شب افغانستانی بود؟
مراد نادری تنها نام و نامخانوادگی انتخابشده توسط خفاش شب نبود. او حتی به واسطه اینکه در زندان مقداری زبان انگلیسی و آلمانی فرا گرفته بود هویت غیرایرانی نیز برای خود انتخاب میکرد. چنانکه «عبدالله عبدالرحمن» و ملیت افغانستانی هم از دیگر هویتهایی بود که خفاش شب برای خود برگزیده بود.
اما گودرزی هویت افغانستانی خفاش شب را نپذیرفت: «پرسیدم اهل کجای افغانستانی؟ گفت کابل. نقشه کابل را جلویش گذاشتم، گفتم دقیقا در کدام محله کابل زندگی میکردی؟ سکوت کرد.
درباره اقوام مختلفی که در افغانستان زندگی میکنند سوال کردم. پرسیدم جزء کدام یک از این اقوامی؟ چیزی در اینباره نمیدانست.»
یک شب یکی از مسئولان، بدون اینکه تحقیق خاصی کند در یک مصاحبه زنده تلویزیونی با حضور خفاش شب صراحتاً اعلام کرد که فرد دستگیرشده افغانی است.
انتشار این مطلب، جنجالی به راه انداخت که حتی باعث واکنش سفارت افغانستان در تهران شد و در بعضی مناطق استان تهران نیز عدهای اقدام به ضرب و شتم افاغنه کردند.
نقش مطبوعات
گودرزی سعی کرد این موضوع را مدیریت کند و البته در این مسیر، از مطبوعات هم قدردانی میکند:
«برای آنکه هر چه زودتر هویت واقعی متهم مشخص شود، تصاویر او را که نشان میداد ایرانی است به روزنامههای همشهری و ایران دادم و از مردم درخواست نمودم اگر او را به نام واقعیش میشناسند اعلام کنند.
به جهت تردیدی که در ذهن مردم ایجاد شده بود حتی بعدها هم برای رفع شبهه و سوءتفاهم، از والدین و خواهر و برادرش دعوت کردم که در جلسات دادگاه حضور یابند.
به هر حال پس از انتشار تصویر او، کسی اطلاع داد که برادر خفاش شب، یک آرایشگاه در منطقه طرشت تهران دارد. ماموران پلیس به شکلی کاملا نامحسوس به حوالی مغازه برادرش مراجعه و صبر کردند کارش تمام شود.
سپس او را تا منزلش تعقیب کردند. با شناسایی منزل او و کسب دستور قضایی، وارد خانه شدند و آنجا بود که بخشی از اموال بهسرقترفته از زنان کشتهشده توسط خفاش شب، کشف شد.»
خفاش شب چه سرگذشتی داشت و چرا آدم میکشت؟
خفاش شب در یکم آذر سال ۱۳۴۳ در روستای کوران کردیه فاروج از توابع استان خراسان در خانوادهای پرجمعیت متولد شد:
«در ۹ سالگی از خانوادهاش جدا و به دست زن دیگری برای نگهداری سپرده میشود. خفاش شب به مدرسه نمیرود و زنی هم که او را نگه میداشت، برای آنکه خانواده اصلیاش نتوانند آدرسش را پیدا کنند مدام تغییر مکان میداد.
با وجود تلاشهای خفاش شب، او نمیتواند خانوادهاش را پیدا کند و آنان را نمیبیند تا زمانی که به سنین بالاتر میرسد و به هر حال در ایام کودکی و نوجوانی و جوانیش از دیدار و محبت پدری و مادری خبری نیست»
خفاش شب از ۱۳ سالگی شروع به دزدی میکند: «دور میدان توپخانه، محتویات یک خودرو را سرقت میکند و دستگیر میشود. او را به کانون اصلاح و تربیت میفرستند و این سرآغاز سوابق مجرمانه او بوده است.»
۱۷ فقره سابقه سرقت در کارنامهاش داشته و بیشتر سالهای زندگیاش را در زندان گذرانده است. او هیچ احساسی نسبت به هیچ چیز نداشته است:
«یک مرده متحرک بود و روح سنگی و سردی داشت. هیچ اثری از خشم، ناراحتی، عصبانیت، نگرانی، مهربانی و سایر عواطف انسانی در وجود او ندیدم.
صرفا گاهی لبخندی بیتفاوت به لب داشت. وقتی با پدر و مادر و خانوادهاش در دادگاه مواجه شد، کاملا بیتفاوت بود و هیچ واکنش خاصی نداشت.»
او با آرامش خاطری که هنوز هم به یاد گودرزی مانده قبل از اعدام فقط یک تقاضا داشت: «برایم صبحانه بیاورید».
بررسی روانشناسان
در آن سالها روانشناسان و جامعهشناسان بسیاری پرونده خفاش شب را بررسی کردند و معتقد بودند که زمینههای ژنتیکی، جنبههای شخصی و بیماری روانی یک بعد است و بعد دیگر آن بسترهای اجتماعی است که زمینههای ارتکاب جرم را فراهم میکند.
گودرزی انگیزههای مالی برای جنایات خفاش شب را نفی میکند. زیرا وی با توجه به مهارت و تجربهای که در سرقت داشته، میتوانسته سرقتهای کلانتر و با هزینه کمتری انجام دهد:
«بر اساس گزارش پزشکی قانونی همه قتلها با ضربات چاقو و بعد سوزاندن و رهاکردن اجساد صورت گرفته بود. چند نفر از افرادی هم که از دست او نجات یافتند، مورد تحقیق قرار گرفتند که البته آن زمان برای حفظ آبرویشان، هیچ خبری در این زمینه منتشر نشد.
آنان هم صرفا از ربودن و قصد قتل میگفتند و طلاجات برخی هم مورد سرقت قرار گرفته بود. با این وجود، نمیتوان تجاوز را هم به صورت دقیق تنها، انگیزه قتل عنوان کرد. او آدم میکشت که آدم کشته باشد مثل بیماران روانی که سادیسم دارند.
در واقع انگیزهای نداشت چون اصلا با چیزی خوشحال یا راضی نمیشد. بر همین اساس هیچگاه ابراز پشیمانی و طلب بخشش هم نکرد و حتی با قطعیشدن حکم اعدامش و دیدن چوبه دار، باز هم خونسردی خود را حفظ کرد.
تمام اینها نشان میداد اختلالات جدی روانی و شخصیتی دارد.»
شکایت برادر
حتی بنا به شکایت برادرش، او قصد داشته یک بار فرزند معلول برادرش را نیز به قتل برساند:
«همسر برادرش میگفت وارد خانه شدیم و دیدیم غلامرضا نوزاد معلول قنداقپیچ را داخل کشو گذاشته و تلاش دارد با بستن کشو، او را به قتل برساند.
پرسیدیم چرا این کار را میکنی؟ گفت این بچه معلول است و آینده خوبی نخواهد داشت. همان بهتر که الان بمیرد و در آینده سختی نکشد.»
باهوش و نابغه
البته گودرزی معتقد است او با وجود این اختلالات شخصیتی، باهوش و به نوعی نابغه بوده است:
«به نظرم کسی که میتواند بدون آموزش، چند زبان حتی در حد مکالمه ابتدایی بیاموزد از هوش بالایی برخوردار است.
البته زمانی که این حرف را زدم، برخی ایراد گرفتند که او باهوش نیست و صرفا دارای مهارت است.
به هر حال جامعه ما بود که چنین فردی را حتی اگر او را دارای استعدادی متوسط بدانیم، به جای تربیت و پرورش درست به سمت جنایت سوق داده است. همان سالها گفته شد غلامرضا کبوتری بود که خفاش شد.»
پزشک قلابی
شاید به دلیل همین هوش بالا بود که توانسته بود صرفا با یک سرنسخه و مهر سرقتی پزشک، خودش را دکتر جا بزند:
«او با همین دو وسیله ساده، با دخترها وارد رابطه میشد و چندین نسخه هم برایشان نوشته بود. حتی با زنی به نام منیژه ازدواج کرد که آن زمان دانشجوی پزشکی بود و در حال حاضر هم طبیب است.
البته منیژه ۳۵ روز پس از ازدواج پی به شخصیت غلامرضا میبرد و از او جدا میشود.»
سالهای دهه هفتاد
گودرزی بخشی از سرنوشت خفاش شب را محصول ورود او در سالهای دهه هفتاد به کلانشهر تهران میداند:
«او در روزهایی که تهران با سرعتی باورنکردنی در حال توسعه بود، وارد کلانشهری میشود که به لحاظ رشد مناطق حاشیهای محل برخورد خردهفرهنگها بود.
در زیر پوست تهران افرادی بودند که میتوانستند در مناطقی که هنوز به طور کامل توسعه نیافته و از لحاظ امکاناتی مانند حمل و نقل عمومی، روشنایی خیابانها یا پاسگاههای نیروی انتظامی بسیار فقیر بودند، با گمنامی زندگی کنند.
نگاهی به مناطقی که اجساد طعمههای خفاش شب در آنجا یافت شده است نشان میدهد که او طعمههای خود را در مناطقی سوار بر اتومبیل میکرده که در آن روزهای تهران هنوز پرجمعیت و توسعهیافته نبودند و خطوط اتوبس رانی و تاکسیرانی در آن مناطق وجود نداشت.
مسافران در شب و نیمه شب، در وقت و بیوقت با هر وسیله ناشناسی مجبور بودند تردد کنند. آن هم در اتوبانهای نیمه کارهای که هنوز پاسگاههای انتظامی لازم را نداشتند…»
غلامرضا خوشرو کوران کردیه یا همان خفاش شب روز ۲۲ مرداد ۱۳۷۶ پای چوبه دار رفت و درحالی که روی کاغذ نوشته بود «به هیچکس بدهکار نیستم و از کسی طلبکار نیستم و از همه طلب بخشش دارم»، اعدام شد.
آیا خفاش شب همدست داشت؟
«در اثنای تحقیقات، ناگهان حرفش را تغییر داد. گفت من؟ قتل؟ من نکشتم. حمید رسولی کشت. این، ماجرای تازهای بود که تحقیقات را به سمت دیگری برد. گفتم حمید رسولی کیست؟ گفت در زندان با او آشنا شدم.»
همین جمله کافی بود تا گودرزی دستور دهد هر چه زندانی در سطح کشور با هویت حمید رسولی است، شناسایی و برای تحقیق اعزام شوند:
«در کل زندانها چند حمید رسولی داشتیم. همهشان را آوردیم. هیچکدام هیچ ربطی به خفاش شب نداشتند. آنجا بود که فهمیدیم این ادعایش بیمورد است و نتیجه بررسیهای پزشکی قانونی هم نشان داد که حمید رسولی، صرفا شخصیتی ساخته و پرداخته ذهن اوست.
البته همان زمان و حتی سالها بعد هم این شائبه باقی ماند و خیلیها تا مدتها تماس میگرفتند و میگفتند ما حمید رسولی را میشناسیم.
اما به قطعیت میگویم که خفاش شب هیچ همدستی نداشت و همه جنایات را مباشرتاً مرتکب شده بود.»
دلایل قاضی
در مورد اینکه غلامرضا خوشرو به تنهایی مرتکب جرم شده است دلایل زیادی وجود داشت از جمله آنها:
۱- شش فقره پرونده در همان زمان ارتکاب قتلها وجود داشت که افرادی را ربوده و قصد قتل آنها را داشته امّا از چنگال وی فرار کردهاند. همه آنها در دادگاه حاضر شدند و ضمن اعلام شکایت صراحتاً اعلام کردند که او تنها بوده و کسی همراهش نبوده است.
۲- اساساً در زمان دستگیری که یک پیکان را سرقت کرده تنها داخل پارک بوده و کسی در کنارش نبوده است.
۳- قسمتی از اموال مسروقه از قربانیان را به منزل برادرش برده که همه کشف شدند.
۴- در مراجعه به روستای کوران کردیه بخشی از طلاهای مسروقه در سقف و دیوار طویله منزل پدرش کشف شد که با استفاده از گچ آنها را پنهان کرده بودند.
۵- محل قتلها را خودش نشانی داده و نحوه ارتکاب قتل را تشریح کرده است.
۶- کشف اثر انگشت خود وی بر روی طنابها، چاقوهای آلت قتاله و اتومبیل مکشوفه همه نشان میدهد که او تنها بوده است.
۷- اتومبیل خون آلود، طناب و آلات جرم از دست وی کشف شده است.
۸- میگفت در کدام زندان با حمید رسولی آشنا شده در حالیکه در آن زندان چنین کسی بازداشت نبوده است.
۹- همه سابقه داران بنام حمید رسولی شناسایی و تحت تحقیق قرار گرفتند وعدم ارتباط آنها با قتلها و غلامرضا خوشرو به اثبات رسید.
۱۰- غلامرضا مبتلا به بیماری اختلال شخصیت ضد اجتماعی و سادیسم و سایکوپات شدید بود و طبق نظریه روان پزشکان دروغگویی و حیلهگری از مشخصات بارز این گونه بیماران است.
آیا مستحق اعدام بود؟
گودرزی میگوید «در اینکه خفاش شب اختلال شخصیتی داشته تردیدی نیست. اما مساله این است که اینگونه اختلالهای روانی رافع مسئولیت کیفری نیست:
آن زمان طبق قانون، حکم اعدام غلامرضا خوشرو کاملا درست و منطبق با موازین بود. همین حالا هم چنین فردی قطعا اعدام میشود. اما با نگاهی به پروندههایی از این دست، مسالهای فراتر از اعمال مجازات را روشن میکند.
حذف متهم در جایی که او آلوده به انواع اختلالهای روانی است، چه مشکلی را حل میکند و دقیقا چه امتیازی برای جامعه به ارمغان میآورد؟
این سوال اساسی مطرح است که ما در جامعهمان واقعا چقدر به بهداشت و سلامت روانی اهمیت میدهیم و به چه میزان برای آن بودجه و امکانات در نظر گرفتهایم؟
آیا با یک غربالگری ساده روانی نمیشد جلوی قتلهای خفاش شب یا موارد مشابه آن را گرفت؟ این فرد اغلب سالهای عمر خود را در زندان سپری کرده بود.
آیا در همان زمان که صرفا مرتکب سرقت شده بود، نباید در زندان تشخیص میدادند که او دارای اختلال شخصیتی ضد اجتماعی است و هر لحظه ممکن است دست به جنایاتی فجیع بزند؟
گذشته از زندان، همین حالا در سیستم آموزش و پرورش، آموزش عالی و مراکز تربیتی ما چقدر در جهت شناسایی افرادی که مستعد ارتکاب بزه هستند، تلاش میشود؟
ما هیچ ساز و کار مشخصی برای شناسایی و درمان نداریم. همین امر موجب میشود هر از گاهی با خفاش شب، خانه وحشت، عنکبوت سیاه و این القاب و عناوین رسانهای، صرفا به انتشار اخبار جنایات بپردازیم. بعد از مدتی هم همه چیز فراموش شود و این چرخه معیوب تا ابد ادامه پیدا کند.»
خاطره وحشتناک
او در عین حال معتقد است کهعدم مسئولیت مطلق افراد دارای اختلال شخصیت هم به نظم و امنیت جامعه ضربه میزند. اما بر اتخاذ رویکردهای درمانی و نگهدارنده تاکید میکند:
«خاطرم هست در یکی از پروندههای جنایی، مردی همسرش را از پنجره به بیرون پرتاب و وی را به قتل رسانده بود. من به عنوان بازپرس از او پرسیدم چرا این کار را انجام دادی؟
گفت من همسرم را خیلی دوست داشتم و او را به بیرون پرتاب نکردم بلکه شیطان را از منزلم به بیرون پرتاب کردم. به دنبال سایر اظهارات متهم، کمیسیون روانپزشکی نیز تایید کرد که او جنون دارد و مسئول اعمال خودش نیست.
بنابراین مطابق قانون، ما ایشان را برای درمان به نهادهای ذیربط سپردیم. حدودا یکسال بعد روزی در صف نانوایی ایستاده بودم که فردی از پشت سر به شانهام زد.
گفتم بله بفرمایید؟ گفت سلام جناب بازپرس. من همانی هستم که شما گفتید همسرم را از پنجره به بیرون پرتاب کردم. بسیار نگران شدم من همانجا با پلیس تماس گرفتم و گفتم یک متهم روانی را رها کردهاند و ممکن است باز هم مرتکب جنایت شود.
البته این موضوع، ناشی از نبود بودجه و امکانات کافی در بیمارستانهای روانی است. همه اینها دست به دست هم میدهند تا سادهترین کار که همان مجازات است، انتخاب شود.
در حالی که میتوان قوانین را در این زمینه تعدیل کرد یا لااقل الزامات غربالگریهای روانی یا تامین بودجه لازم برای این امر را در دستور کار قرار داد.»
ماجرای «خانه وحشت»
او در همین راستا گریزی هم به ماجرای «خانه وحشت» میزند: «در پرونده خانه وحشت نیز این خلاءهای قانونی و سهلانگاری به چشم میخورد.
بر اساس بررسیها سعید که متهم اصلی در پرونده خانه وحشت است در سال ۹۳ نیز به اتهام قتل یک دختر که قصد فرار از خانه او را داشته، دستگیر شده است.
اما دادگاه این قتل را شبه عمد تشخیص داده و سعید را به چند سال حبس و پرداخت دیه محکوم کرده است. این درحالی است که در این پرونده علاوه بر قتل، شاهد آدم ربایی و اخفاء نیز هستیم.
سوال اصلی اینجاست که چرا در همان زمان به پرونده سعید با دقت بیشتری رسیدگی نشده است؟ جنایت سال ۹۳ سعید عاملی بود تا وی تحت مراقبتهای جدی روانپزشکی قرار بگیرد.
این متهم نیز مسلماً دارای اختلال شخصیت ضد اجتماعی است و به سادیسم و بیماریهای روانی متعدد مبتلاست. این امکان وجود داشته است که از وقوع جنایات بعدی توسط وی جلوگیری شود.
چرا باید جرایم به این شدت و وسعت رخ دهند تا بعد چارهای برای آنها اندیشیده شود؟»
خلاءهای قانونی
گودرزی این مورد را در کنار برخی دیگر از خلاءهای قانونی قرار میدهد و بر لزوم بازنگری در قوانین جزایی تاکید میکند:
«بعضی قوانین، اساسا ناقص است. برای مثال در خصوص قتل رومینا اشرفی توسط پدرش، بررسیها حاکی از آن بود که پدر وی پس از آنکه مطمئن شده در صورت قتل فرزندش حکم قصاص نمیگیرد، به کشتن رومینا اقدام کرده است.
یا در نمونهای دیگر یکی از پروندههای وکالتیام مربوط به یک جوان ورزشکار کلیمی بود که توسط شریک مسلمانش به قتل رسیده بود.
از آنجا که طبق قانون، قتل غیرمسلمان توسط مسلمان مستوجب قصاص نیست، قاتل به اولیای دم گفته بود یا رضایت بدهید یا خودتان را هم میکشم.
البته بعداً متهم به قتل بازداشت شد و در دادگاه به حبس و تبعید محکوم شد.
چنین مواردی ایجاب میکند که حتی اگر موانعی به لحاظ شرعی و فقهی برای قصاص وجود دارد، دست کم قانونگذار به جای قصاص، مجازات حبس ابد در نظر بگیرد تا فرد تصور نکند با قتل فرزند خود یا اشخاصی که قتلشان قصاص ندارد، میتواند مدت کوتاهی در زندان بماند و بعد هم با چند عفو و نهاد ارفاقی، از زندان آزاد شود.
باید هزینه این قبیل جنایات را افزایش دهیم. اقلیتهای دینی شناخته شده نظیر مسیحی، کلیمی و زرتشتی که طبق قانون مورد احترام هستند و حتی دیه آنها با مسلمانان مساوی است چرا باید قتل آنها فقط مجازات یک حبس ۳ تا ۱۰ سال را در پی داشته باشد.
در حالی که میتوان برای قتل آنها مجازات حبس ابد را در نظر گرفت و باید از این شهروندان دفاع کرد تا حقشان ضایع نشود.»
منبع: اقتصاد آنلاین