«خط فرضی» فیلمی است كه از بحران محوری خود بهعنوان منشوری برای بروز سویههای پنهان كاراكترهایش بهره میبرد و در طراحی این روند، ظریف و هوشمندانه عمل میكند.
فرنوش صمدی پس از ساخت فیلمهای كوتاه موفق كه در جشنوارههای مختلف خارجی درخشیدهاند، نخستین فیلم سینمایی خود را بر بستر جهانی بنا میكند كه دغدغه تكرارشنونده اوست؛ جهانی چندلایه با كاراكترهایی چندوجهی كه در بحران امكانی برای بروز خود پیدا میكنند.
فیلم به شیوه كلاسیك با تصمیم یك خانواده سهنفره برای سفر آغاز میشود؛ سفری كه سرآغاز تغییر و تحولی بنیادین است و با اماواگر همراه میشود تا سارا، حامد و دختر كوچكشان را وارد آزمونی خطیر كند.
فیلمساز با انتخاب سارا بهعنوان شخصیت محوری كه در یك مدرسه دخترانه مشغول به كار است، مواجهه مخاطب با او را بهعنوان یك زن/مادر/ معلم در محیط خانه و مدرسه بسط داده تا شمایلی متداول از او در ذهن مخاطب شكل بگیرد؛ شمایلی كه هر سویه از آن میتواند آینهای باشد از زنانی آشنا با تعریفی شخصی از رازداری، پنهانكاری و دروغ كه این مفاهیم را به چالش میكشند.
جنس رابطه بین سارا و حامد نیز تابعی است از همین نگاه؛ زوجی كه به نظر میآید موازنه قدرت بین آنها و آرامش برقرار است، اما معلوم میشود سارا پذیرای این موازنه اجباری نیست و برای مقابله با یك تصمیم شخصی، قدم در مسیری میگذارد كه تاوان دارد. صمدی تلاش كرده بدون جانبداری مستقیم از كاراكترهایش بهواسطه جنسیت، آنها را بهواسطه عملكرد و رفتارهایشان مورد تجزیه و تحلیل و نه لزوما قضاوت قرار دهد.
شخصیتهای چندوجهی
با همین نگاه شخصیتهای چندوجهی فیلم شكل میگیرند كه مجموعهای از نقاط قوت و ضعف و اشتباهات پیدا و پنهان هستند كه با پذیرش آن، هریك بهگونهای تاوان پس میدهند.
سحر دولتشاهی در نقش سارا، تصویری درونی، حسی و تأثیرگذار از یك زن/ مادر بحرانزده ثبت میكند كه سعی دارد بخش تهیمانده درون خود را با جبران كاستیهایش بهعنوان یك معلم و مشاور مدرسه پر كند؛ هرچند دیر و نامؤثر.
«خط فرضی» میتواند خوانش خاص هر مخاطب از این عنوان و تعمیم آن به درام نفسگیر محوری باشد كه همه شخصیتها را به نوعی درگیر كرده و گویای خطوط و مرزهای ذهنی و عینی میان آنهاست كه به بهانه بحران خودنمایی میكند.
منبع: شرق