به گزارش وقت صبح ، مهدی ابراهیمی نوشت: وقتی «شهلا» برای آخرین بار از دادگاه خارج شد و به زندان اوین رفت. زن جوانی هراسان از پلهها بالا آمد و پشت در اتاق ۱۱۵۴ دادگاه جزایی عمومی تهران وقتی من از آنجا خارج میشدم. با من احوال پرسی کرد او پرسید که دادگاهی «ناصر» و «شهلا» تمام شده است؟
جواب دادم که نیم ساعت پیش این محاکمه تمام شد و بعد وقتی هراسانی او را دیدم کنجکاو شدم داره مگر اتفاقی افتاده است؟
آمدم ببینم «شهلا» در آخر «ناصر» را هم دست خود معرفی کرده است یا خیر!
* چطور مگر؟
من هم سلولی این زن در زندان بودم او خیلی زرنگ و باهوش است. میگفت اگر «ناصر» کاری برای نجات من نکند پای او را هم به میان خواهم کشید. حالا که این طور نشده است
* چه مدت با او در زندان بودی؟
من هم اتاقیاش بودم خیلی به هم نزدیک بودیم او از همهی زندانیها خصوصاً آنان که باسواد بودند کمک میگرفت تا بتواند خوب حرف بزند.
هر بار با خبرنگار روزنامه ایران تماس میگرفت جملاتی را به کار میبرد که از ما یاد میگرفت. سعی میکرد خیلی مطالعه کند و کتابهای شعر میخواند.
* دیگر چه کارهایی میکرد؟
دایم در حال نقشه کشیدن بود شب و روز نداشت همه روزنامهها را مطالعه میکرد. و سعی میکرد جمله به جمله از بر کند نمیدانید چه زن زیرکی است.
زن در دادگاه
این زن میخواست با قاضی جعفرزاده حرف بزند و با پافشاریای که کرد توانست به خواستهاش برسد. قاضی پرونده قتل «لاله» با توجه به اینکه گفتههای این زن تأثیری در پرونده نداشت ابتدا توجهی به آن نکرد.
اما وقتی مطالبی شنید که میتوانست ماهیت اصلی شهلا در مدت زندانی بودن را نشان دهد پذیرفت او با یکی دیگر از هم سلولیهایش بیاید. و حرفهایش را به طور قانونی و مکتوب در اختیار دادگاه قرار دهد.
مورد دیگری که قاضی جعفرزاده برای محکم کاری و رفع نقص پرونده صورت داد فرستادن «شهلا» به پزشکی قانونی. برای بررسی سلامت روحی و روانی او بود و این در حالی صورت گرفت که «شهلا» و وکلایش هیچ ادعایی. مبنی بر وجود مشکل روانی متهمه نداشتند و این مورد نیز پس از بررسی و اعلام نظر کارشناسان پزشکی قانونی به اثبات رسید.
یک هم سلولی دیگر شهلا نیز وجود داشت که با دفتر روزنامه تماس گرفت و قدری از خصوصیات رفتاری «شهلا» را بیان کرد. او نیز شاهد بود که این زن با من تماس میگیرد.
این زن که در دوران قبل از اعتراف شهلا با او بود ابتدا تأکید داشت که «شهلا» نمیتواند قاتل باشد. اما وقتی مطالب محاکمات را خواند در آخرین تماسی که با من داشت گفت:
«شهلا» یک عاشق واقعی بود و «لاله» را مانع عشق ورزیدن میدید و به خاطر همین او را کشت.
او از این کار شهلا انتقاد کرد و گفت «شهلا» در واقع عشق را کشت.
واکنش شهلا
پارهای از این اظهار نظرها که در آن سه هم سلولی حرفهایی علیه شهلا زده بودند در برخی از جراید به چاپ رسید. و باعث شد «شهلا» واکنش نشان دهد. دو تن از دوستان زندانی شهلا که روزی پای درددلهای او مینشستند تأکید کردند. شهلا شعرهایی را که میگوید در زندان سراییده است برای خودش نیست و دروغ میگوید
روز دوم تیر ماه سال ۸۲ بود که «شهلا» تماس کوتاهی با من گرفت و با گفتن این که نمیتواند زیاد حرف بزند. و تماس با روزنامه و خبرنگاران برای او ممنوع شده است خواست با خانه اشان تماس بگیرم.
این تماس زمانی انجام شد که متن کامل حکم شهلا و ناصر انتشار یافته بود. وقتی با خانهی پدر «شهلا» تماس گرفتم خواهرش (جمیله) گوشی را برداشت. و گفت که «شهلا» نامهای از زندان فرستاده که میخواهد در روزنامه چاپ شود.
آن نامه به دست من رسید و دیدم شهلا از این که «ناصر» و چند تن از هم سلولیهایش او را در شعر سرایی مورد تمسخر قرار دادهاند ناراحت شده است.
متن نامه
در این نامه آمده بود:
بنام خدا
ریشه عشق خیس شدن دو دلدار در زیر باران نیست عشق این است که من چترم را به روی دلدار بگیرم و او نبیند. و هرگز نفهمد که چرا در زیر باران خیس نشد.
با سلام اخیراً در روزنامهها نوشته شده اشخاصی نزد جناب قاضی فخرالدین جعفرزاده آمدهاند. و شهادت دادهاند که شهلا اصلا عاشق نبود و شعرهایی را که او قرائت میکرد ما به او یاد داده ایم.
خدمتتان عرض میکنم اولاً زمانی که من و «ناصر» زندگی مشترک داشتیم احساسات و عشق درونی خود را به گونهای دیگر به او نشان میدادم. او نزدیک من بود و من میتوانستم او را احساس کنم و در آن زمان غم هجران نبود.
حال که غم هجران عشق است من احساسات درونی خود را در قالب شعر به او بیان میکنم.
دوماً از روز نخست بازداشتم بنده به مدت ۲ ماه در انفرادی و ۹ ماه در بازداشتگاه وزرا ممنوع التلفن و ممنوع المکالمه بودم.
آیا این شاهدان که البته مطمئن هستم از یک نفر تجاوز نمیکند در انفرادی و وزرا هم نزد بنده بودند؟!
زیرا طرز صحبت کردن من شعرگونه است و به اعتقاد بعضی از دوستانم میگویند تو ندانسته خود شعر سپید میگویی فارغ از بند و عروض و قافیه…
سوماً، ای کاش جناب آقای قاضی کسی یا کسانی را که جهت شهادت میآیند. آن هم با این تناقض گویی و دروغ گویی فاحش به سوء پیشینهی آنها و رفتار و کردار آنها در مدت حبسشان توجه میفرمودند. مخصوصاً جهت خانم س – ب از زندان میتوانستند استعلام بفرمایند و من جهت دروغ گویی ایشان دلایل قابل قبول میآورم.
من شعر نمیگویم
در برابر پرسش خبرنگاران جراید مختلف که شما از چه زمانی شعر میگویید گفتم که بنده شعر نمیگویم. بلکه شعرهایی را که دوست دارم انتخاب و شاید گاهی آنها را متناسب با احوال خود اندکی تغییر داده. و به آنها قول دادم بعداً بگویم از شعرهای کدام شاعر بیشتر استفاده مینمایم.
همیشه دوست داشتم احساسات درونی خود را در قالب شعر بیان کنم شعر درمان روح من شده و به من آرامش میدهد. شعرهای بسیاری از شاعرهای مختلف را مطالعه کرده و از میان آنها بعضی را انتخاب و یادداشت میکردم.
در میان جراید سال گذشته به نوشتههای یک خانم شاعر برخوردم که احساسات او را بسیار نزدیک به احساس خود یافته. و در عین سادگی زیبایی بیان احساس را در آنها یافتم.
تهیه کتابهای شعر ایشان
از خانوادهام خواستم کتابهای شعر ایشان را برایم تهیه کنند و با خواندن آنها آرامش بیشتری به من دست داد. زیرا احساسات درونی خود را در شعرهای این خانم یافته مخصوصا ایشان درون مرا در یک جملهی زیبا نوشته بودند:
«عشق یعنی نثار کردن مطلق بیهیچگونه قید و شرط». و این خانم شاعر محترم با احساس زیبا واقعی و لطیف کسی نیست جز یک شاعره معاصر. که در این جا فرصت را مغتنم شمرده به احساس زیبای ایشان تعظیم نموده و از ایشان پوزش طلبیده. که بنده جسارت کرده از مجموعه شعر ایشان در کتابهایش شعری را انتخاب و در دادگاه علنی ۱۳۸۳/۳/۱۷ با اندکی. تغییر در ارتباط با حال و هوای خود جهت «ناصر» برای حضار خواندم.
اکنون نیز یکی از شعرهای وی را انتخاب کرده و با تغییر کوچکی در یکی از بیتهایش بعد از ابلاغ حکم تقدیم به عشق خود ناصر مینمایم.
پس ملاحظه فرمودید این شاهدان یا شاهد دروغ گو بودند. زیرا این شعرها متعلق به شاعره معاصر بوده که از مجموعه شعرهای ایشان در کتابهایش میتوانید مشاهده بفرمایید.
داستان حلاج را نیز که در دادگاه غیرعلنی گفتم که آن هم نیاز به توضیح ندارد زیرا از کوچک و بزرگ دهان به دهان نسل به نسل بازگو مینماید.
تفاوت من و سایر متهمان قتل
در ضمن این همه متهم در زندان این همه متهم به قتل در زندان میباشد چرا هیچ کدام در دادگاهشان شعر نخواندند. پس در مییابیم و لمس میکنیم تفاوت احساسها را طبع افراد را…
در انتها درود و سلام بیکران خود را و هم بندیهای خود را خدمت این شاعره عزیز که احساسات خانمها را در قالب شعر بیان مینماید میفرستم.
رأی صادرهی قاضی هرچه که هست باشد اما خوشبختانه میدانم که مردم با احساس ما حرف دل مرا فهمیدند و مرا با تمام وجود حس کردند.
از شما نشریهی محترم خواهشمندم نوشتههای مرا بدون کم و کاست به چاپ برسانید.
در خاتمه از، ناصر گله میکنم که در روز دادگاه غیرعلنی گفت شهلا همیشه ترانه و شعرهای ترکیهای میخواند اما خودش شعر نمیگفت. و به ناصر نیز میگویم آن زمان او نزدیک من بود او را احساس میکردم و کارهای او را عاشقانه انجام میدادم.
بدون کوچکترین پاداشی پسای ناصر آن روز مرا تمسخر کردی سرزنشت نمیکنم. فقط میگویم شعرها را به تمسخر گرفتی و انکار کردی آیا احساس مرا نیز میتوانی که در قالب شعر میباشد انکار کنی؟
احساس حقیقی مرا عشق را بیگناهی مرا نیز میتوانی انکار کنی؟! آیا احساس رضایت در برابر وجدان خود داری؟!
۱ بامداد سه شنبه
بازداشتگاه اوین
شهلا جاهد