به گزارش وقت صبح به نقل از پارسینه، احمد مقربی فرزند حسن در سال ۱۳۰۰ در تهران متولد شد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشکده افسری و با درجه ستوان سومی فارغالتحصیل شد.
ورود به ارتش
نامبرده همچنین دورههای متعددآموزش نظامی ازجمله، دوره مقدماتی و عالی مهندسی، دوره فرماندهی و ستاد در امریکا، دوره پدافند عالی از آمریکا و دانشگاه جنگ را گذراند و از سال ۱۳۲۷ وارد خدمت در ارتش شد.
او مشاغلی از جمله عضو نهضت مقاومت ملی، عضو انجمن جغرافیا و مهندسین آمریکا، معاون اداره پنجم و رئیس رکن پنجم ستاد ارتش را بر عهده داشت.
طبق اسناد ساواک، مقربی پس از انحلال حزب توده و دستگیری اکثر افراد وابسته به حزب مدت هفت ماه بازداشت شد ولی به علت فقدان مدارک لازم آزاد میشود.
ولی مجدداً در سال ۱۳۴۴ روسها با توجه به موقعیت وی و دسترسی اطلاعاتیاش به نامبرده نزدیک شده و با تهدید و افشاء ارتباط وی با یک سرهنگ فراری، او را وادار به همکاری میکنند.
مشارالیه حدود ۱۱ سال با سفارت شوروی سابق در تماس بود و اطلاعات مهمی را درباره حکومت پهلوی در اختیار روسها گذاشت.
دستگیری
در آذرماه ۱۳۵۶ در مطبوعات و رسانههای رسمی و نیمهرسمی ایران اعلام شد که یک شبکه جاسوسی کا. گ. ب در ایران کشف شد و «سرلشکر مقربی» دستگیر و محاکمه شد.
با فاصله زمانی اندک، اعلام شد که یکی از مقامات وزارت آموزش وپرورش به نام «علی نقی ربانی» نیز به همان اتهام دستگیر شد و مورد محاکمه قرار گرفت.
در چهارم دیماه ۱۳۵۶ مطبوعات رژیم اعلام کردند که «حکم دادگاه برای سرلشکر احمد مقربی، که به موجب رأی صادره از دادگاه تجدید نظر به اعدام محکوم گردیده بود، در بامداد امروز اجرا گردید.
سرلشکر مقربی، به جرم جاسوسی و دادن اسرار نظامی ایران به عمال بیگانه، در دادگاه نظامی محکوم به اعدام شده بود.
«ربانی» نیز، پس از تأیید حکم اعدام وی در دادگاه تجدید نظر نظامی در ۲۵ دی ماه ۵۶، اعدام شد.
معمای مقربی
نحوه کشف ارتباط سرلشکر مقربی، که از بزرگترین پیروزیهای ضدجاسوسی به شمار میرفت و همواره برای مقامات روس حالت معما داشته است.
کوزیچکین در مورد سوابق مقربی مینویسد که وی «سی سال از عمال کا. گ. ب بود. از زمانی که افسری جوان بود، در سال ۱۹۴۵ [= ۱۳۲۴ خورشیدیی به خدمت این سازمان درآمد.
او بهترین عامل رزیدنسی به حساب میآمد و اطلاعات محرمانهای را که واقعاً برای اتحاد شوروی حایز اهمیت بود، در اختیار ما میگذاشت در طی سالها ترقی بسیار کرد و مسئول خرید اسلحه از امریکا و دیگر کشورهای غربی شد.
دیگر جانشینی برای او یافت نمیشد؛ به این علت بدیهی است که مقربی تنها عامل رزیدنسی بود که میتوانست اطلاعات مهمی عرضه بدارد. دیگران با او قابل مقایسه نبودند و عدهشان هم بسیار اندک بود.
با از دست رفتن مقربی، در رزیدنسی یک خلأ اطلاعاتی پیدا شد؛ اضافه بر اینها، او عملاً همه افسران PI [= جاسوس سیاسی Political Intelligence] را که در زمانهای مختلف و در آن دوران طولانی همکاری با او کار کرده بودند، میشناخت».
مقربی چگونه لو رفت؟
منصور رفیع زاده از مدیران بلندپایه ساواک در کتاب خاطراتش، دستگیری مقربی را اینگونه روایت میکند:
بعد از رسیدگیهای بسیار دقیق توسط ساواک، کشف گردید که اتومبیلی که متعلق به سفارت شوروی، اما بدون پلاک سیاسی، به طور معمول مقابل منزل ویلایی سرلشگر مقربی در قلهک توقف میکند.
سپس راننده پیاده شده، درب صندوق عقب را باز میکند و پس از چند دقیقه دوباره آن را بسته و از آنجا دور میشود. در این بین، هیچگونه تماس مستقیمی با مقربی انجام نمیشود.
در نهایت مشخص شد که تیمسار مقربی و روسها، نیازی به تماس شخصی و فیزیکی برای انتقال اطلاعات نداشته اند.
مقربی، اطلاعات حساس ارتش ایران را به درون دستگاههای الکترونیکی پیشرفتهی درون منزلش منتقل میکرد و اتومبیل عامل روسها که در مقابل منزل مقربی توقف کرده بود، از دستگاههای گیرندهی درون صندوق عقب، برای تقویت آن اطلاعات و ارسال مستقیم آن به مسکو و دفتر اصلی سازمان KGB استفاده میکرده اند.
نحوه کشف
وقتی که ماموران KGB حوالی نیمه شب به مقابل خانهی مقربی رسیدند، یک اتومبیل پژوی ۵۰۴ ساواک، از طرف مقابل ظاهر شده و شاخ به شاخ و به طور عمد به اتومبیل KGB کوبید.
مقربی از خانهاش بیرون پرید که ببیند چه شده، اما با دیدن پژوی ۵۰۴ که اتومبیل معمول ساواک در آن دوران بود، به سرعت به داخل منزلش برگشت.
رانندهها از اتومبیلها پیاده شدند و دعوایی سر گرفت. هر دو طرف درگیر، به محوطهای در آن حوالی برده شدند و پلیس (که در واقع پلیس تهران نبوده و ماموران زبدهی ساواک بودند) دخالت کرد.
ابتدا روسها وانمود کردند که زبان فارسی نمیدانند و سعی داشتند مسئله را یک تصادف کوچک جلوه دهند و قبول کردند که خسارت اتومبیل مقابل را بپردازند.
انکار روسها
آنها گفتند که روسی بوده اما دیپلمات نیستند. ولی پس از بازپرسی دقیقتر توسط ساواک، معلوم شد که از از دیپلماتهای ارشد سفارت شوروی در تهران هستند.
روسها، مصونیت سیاسی خود را ارائه کردند و اصرار کردند که اتومبیل سفارت به آنها بازگردانده شود.
به آنها گفته شد که چون اتومبیلشان درگیر تصادف بوده، لذا پلیس (ساواک) موقتا از آن نگهداری خواهد کرد.
در همین حین، تیمسار مقربی توسط ساواک بازداشت شد و خانهاش مورد جستجوی دقیق قرار گرفت. اتومبیل او و همهی دستگاههایی الکترونیکی خانهاش که توسط KGB به وی داده شده بود، ضبط شد. همه چیز در اختیار ساواک قرار گرفت.
واکنش شوروی
به محض آنکه این موضوع به سفارت شوروی اطلاع داده شد، روسها درخواست کردند دیپلماتهایشان به دلیل مصونیت سیاسی، فورا به سفارتخانه تحویل داده شوند.
اما موضوع تجهیزات الکترونیکی بسیار پیشرفته یافته شده در صندوق عقب اتومبیل روسها، مطرح بود.
بعد از آزادی دیپلماتها، اتومبیل سفارت شوروی نیز تحویل شد اما بدون لوازم جاسوسی.
سفارت شوروی، یادداشتی به وزارت خارجه ارسال کرد و طی آن اعلام کرد که مقداری «لوازم شخصی» موجود در اتومبیل، هنوز بازگشت داده نشده است.
پاسخ ساواک
وزارت خارجه به تیمسار نصیری تلفن زد و درخواست آنها را مطرح کرد و تیمسار جواب داد که به آنها بگویند اگر ممکن است لطف نموده لیست آن اقلام را به طور مجزا، دقیق و کاربردشان برای ما ارسال کنند و ما بسیار خوشحال خواهیم شد که این لوازم را از انبار پلیس (ساواک) یافته و خواسته روسها را پیگیری نمائیم!
اما سازمان CIA بسیار خوشحال بود که یک جاسوس ارشد KGB گیر افتاده است.
هرچند که قبل از دستگیری مقربی، هیچ اطلاعیهای دال بر وجود چنان ماموری در ایران از طرف ساواک دریافت نکرده بود و در واقع ساواک به دور از چشمان CIA این عملیات موفقیتآمیز را به انجام رسانده بود.
خواسته ماموران ارشد CIA
اما پس از اطلاع از دستگیری مقربی، ماموران ارشد CIA از ساواک دو خواهش کردند:
۱) از ساواک خواستند قبل از افشای اطلاعات ذی قیمت وی، مقربی اعدام نشود و با وی مصاحبهای انجام دهند.
۲) درخواست نمودند ابزارهای بسیار پیشرفتهی الکترونیکی ضبط شده در اتومبیل سفارت شوروی، توسط CIA مورد بررسی قرار گیرد.
کمی بعد از آن، دریادار Stanfield Turner (ریاست وقت سیا) تیمسار نصیری را برای صرف ناهار در دفتر مرکزی CIA در واشینگتن دعوت کرد.
من (رفیع زاده) نیز برای ناهار دعوت شده بودم.
CIA توضیح داد که سفیر ایران که قاعدتا در این گونه ملاقاتهای رسمی میبایستی گروه ایرانی را همراهی میکرد، دارای مجوز امنیتی لازم جهت حضور در دفتر مرکزی CIA نمیباشد!
لذا از اینکه نتوانسته بودند سفیر ایران را دعوت کنند، عذرخواهی کردند.
دریادار «ترنر» از نصیری در مورد نشانهای که ساواک را از فعالیتهای مقربی مطلع نموده بود، سوال کرد.