به گزارش وقت صبح ، به نقل از خراسان، وی گفت: ۲۴ساله بودم که روزی هنگام بازگشت از محل کارم چشمان دختری بلند قامت مرا در گوشه خیابان میخکوب کرد.
فقط در یک لحظه به آن دختر دلباختم به طوری که گویی همه سعادت و آیندهام در گرو یک لبخند او بود.
آن روز آن قدر «فرشته» را تعقیب کردم تا بالاخره شماره تلفن منزلشان را گرفتم و از یک باجه تلفن عمومی به او زنگ زدم.
بخوانید: روایت متاثرکننده آقای بازیگر از روزی که مادرش خودش را حلق آویز کرد!
آغاز رابطه
این گونه رابطه من و فرشته آغاز شد تا این که مدتی بعد تصمیم به ازدواج با او گرفتم چرا که خانوادهاش وضعیت اقتصادی خوبی نداشتند و در حاشیه شهر مستاجر بودند.
به همین دلیل فکر میکردم چنین دختری توقع زیادی از من ندارد و در روزهای سخت مرا تنها نمیگذارد.
خیلی زود زندگی مشترک ما که با یک عشق و لبخند خیابانی شکل گرفته بود به مسیر همدلی و همراهی کشیده شد و من همه تلاشم را به کار میبردم تا او احساس خوشبختی کند ولی همسرم هر روز با یک بهانه واهی مشاجره و درگیری به راه میانداخت.
بیشتر بخوانید:
مردهای خیانت کار با این رفتارها خودشان را لو میدهند!
توضیحات متهم در مورد قتل خشن همسرش به اتهام خیانت!
او مدعی بود در خانه حوصلهاش سر میرود و باید اوقاتش را در پارکها یا منازل دوستانش بگذراند.
مادرش نیز که در دوران نامزدی ادعا میکرد باید مقابل رفتارهای اشتباه دخترش بایستم حالا از او پشتیبانی میکرد که هر زنی نیاز به تفریح و سرگرمی دارد چرا که همسرم باردار نمیشد و همین موضوع دستاویزی برای لجبازی با من و رفت و آمدهای بیحد و حساب با دوستانش شده بود.
بچه دار شدن
بالاخره پس از پنج سال مداوا و رفتن نزد پزشکان زیاد صاحب دختری زیبا شدیم و سه سال بعد هم خداوند پسری به ما عطا کرد، اما مشکلات حاد زندگی ما از زمانی شکل گرفت که همسرم مدعی بود من با زنان و دختران غریبه ارتباط دارم.
نمیدانستم چگونه به او ثابت کنم که من با هیچ کس ارتباطی ندارم و از صبح تا شب در بازار کار میکنم تا مخارج زندگی را تامین کنم.
در این میان خودروی پژو ۴۰۵ من همواره دست همسرم بود تا با خانوادهاش به تفریح برود یا امور شخصی خودش را انجام بدهد.
بارها با همین خودرو تصادف کرد و من هر بار خسارت آن را میپرداختم ولی همسرم هیچ گاه برای خرید لوازم منزل یا فروش لوازم قدیمی از من اجازه نمیگرفت تا این که حدود چهار سال قبل یک گوشی هوشمند خرید و با ورود به شبکههای اجتماعی روزگار مرا سیاه کرد.
از آن روز به بعد با حجاب و آرایش نامناسب پشت فرمان مینشست و برای تغییر دکوراسیون منزل پولهای زیادی را هزینه میکرد.
آغاز شکها
دیگر به رفتارهایش مشکوک شده بودم تا این که سال گذشته روزی که به آرامی وارد منزل شدم صدای همسرم را شنیدم که تلفنی با فردی در آن سوی خط صحبت میکرد اما سخنان او نشان از یک ارتباط نامتعارف مخفیانه داشت.
من که از مدتها قبل به او سوءظن داشتم به همان شمارهای که روی آن نام «مهین» ثبت شده بود زنگ زدم که مردی تماسم را پاسخ داد ولی بلافاصله تماس را قطع کرد به همین دلیل فرشته را تحت فشار قرار دادم تا حقیقت ماجرا را بگوید.
او هم که دیگر چارهای نداشت در حالی که میگفت غلط کردم، ادعا کرد با آن جوان از حدود دو ماه قبل آشنا شده است و تنها یک بار آن جوان غریبه را ملاقات کرده است و… با این حرفهای همسرم دنیا روی سرم خراب شد و ناخودآگاه به یاد چگونگی آشنایی خودم و فرشته افتادم.
پردهها برداشته میشود
با خودم فکر میکردم وقتی سرآغاز عشقی در خیابان باشد عاقبتی جز این نخواهد داشت. تازه آن جا بود که فهمیدم همسرم در دوران مجردیاش و با معرفی یکی از دوستانش نیز با جوان دیگری ارتباط داشته و زمانی که من به خواستگاریاش رفتم با آن جوان قطع ارتباط کرده است و…
این در حالی است که همسرم به خاطر همین آشنایی خیابانی به من نیز اعتماد ندارد و با رفتن نزد رمال و هک کردن گوشی تلفنم بر این اختلافات دامن میزند.
دیگر تحمل این وضعیت برایم امکانپذیر نیست و تنها چاره رهایی از این کابوسهای وحشتناک را در طلاق میبینم.