اخبار برخط
اخبار برخط

 تمنّای یک نگاه؛ در تمجید از بتی، اثری از گرهارد ریشتر

حال‌وهوای زنان مه‌آلود است. چون شولایی که بر موهای بتی نشسته. نوعی مه‌وارگی که نور و سفیدی را در آغوش گرفته و سیاهی را به پشت سر تارانده.
عکس/ اعتراض اینستاگرامی سروش رفیعی به عدم حضور کریم باقری در پرسپولیس!

وقت صبح| آرمان شهرکی؛ مشخص نیست آیا بتی روی خود را از جهان برگردانده یا از هنرمندِ نقّاش، به گمانم از اوّلی. با آن پیرهنِ غرقِ در زنانگی و آن بالاپوشِ گلگونِ شاد، این عجیب نیست؛ همین پشت‌کردن به جهان؟ این خیره‌گشتن به دیواری سیاه که یادآورِ نیستی است؟ ترجیح نیستی بر هستی.

بسیاری گفته‌اند که هستی از نیستی جان می‌گیرد و درک اینکه این‌دو از هم سوا نیستند؛ کمی دشوار است. به گمان این دشواری در خصوص بتی مصداق نداشته باشد؛ یعنی اینکه او به فراست و تیزهوشی دریافته که چنین نیست؛ نیستی یعنی نیستی همین‌وبس. و رسالت آدمی تقدیس هستی باید باشد با تمامی دشواری‌هایش.

آخر بتی چگونه می‌تواند عدم را بر وجود ترجیح دهد. به آن گوشه‌ و زاویه‌ی ستبر چهره نگاه کنید! پر است از اعتماد به نفس. به گردنی که کِشیده نیست لیکن با جسارتِ تمام در میانه‌ی زنانگی و مردانگی جا خوش نموده.

نوری از شمال‌ِ‌شرق بر موهای بافته‌ی بلوندش تابیده، انگاری که خواسته باشد، سر، مغز یا ذهن او را با شجاعت و بی‌پروایی، درست در پس‌زمینه‌ی سیاه دیوار بنشاند تا تاکیدی باشد بر نور در دلِ جهانِ ظلمانیِ دیوار.

اینها یعنی همین استیلای نور بر ظلمات، توّهم ما انسان‌هاست یا حقیقت کسی نمی‌داند؛ امّا بتی به یقین می‌داند که بر او نور تابیده و شجاعتش در چشم‌دوختن به سیاهی نیز از همین تابشِ بی‌دریغ نشات می‌گیرد. اینکه این نور، نصیب او شده، از بخت‌واقبال بی‌حسابش هست، کثیری از انسان‌ها از چنین ستاره‌ی سعادتی برخوردار نیستند. شاید هم برگزیده شده.

بتی به همیاریِ هنرمند در نهایتِ نفرت به سیاهی خیره گشته. نه وحشتی و نه تردیدی، در جدالی رودرو با سپاه تاریکی. کمی اگر وسواس به خرج دهیم؛ پی می‌بریم که نیم‌خیزی به عقب برداشته، شاید کمی ترسیده، ولی چیزی نشانه‌ای یا که حالتی از گریز در پیکرش نمی‌بینیم به هیچ وجه. نشسته بر زمین و انگار که قصد رویارویی دارد.

از من اگر می‌پرسید، بتی، تمامی آن فریادهای در گلو خفته‌ی زنان این روزگار است در پاسخ و واکنش به این پرسشِ جاودانه که از زنان چه می‌دانیم؛ یا اینکه وضع زنان چگونه است.

آنها به سیاهی چشم دوخته‌اند: به بالانشین‌ها یا زورمداران در هر جای جهان یا حتّی فراسوی این جهان؛ کمی هراسناک‌اند کمی، ولی متکّی به نور. نوری جوشیده از درون، از درونِ پاکشان. آنها زینت‌گاه سرخی‌اند به رنگ خون، رنگ رزم، و سفید، پیام‌آور صلح. کمی خمیده، کمی رمیده، لیکن در جدالی چشم‌در‌چشم.

و چه حسرتی است برای ما در این جهان که چشمان بتی را نمی‌بینیم، تا دنیایش را آنچنان که هست دریابیم. چشمان زنان را نگاه می‌کنیم اما نمی‌بینیم؛ چشمان بتی را که هیچ‌کدام. چشمانی که شاید به رنگ آتش باشند؛ شعله‌وار، اخگرگون.

حال‌وهوای زنان مه‌آلود است. چون شولایی که بر موهای بتی نشسته. نوعی مه‌وارگی که نور و سفیدی را در آغوش گرفته و سیاهی را به پشت سر تارانده. لیک، سیاهی واقعیِ در پیش رو است.

در مه که گام می‌نهی، از کم‌وکیفِ حریفی که ناگاه درخواهد رسید غافلی: ناگهان از دل سیاهی. کاش ما را توان آن بود که سلاحی یا که دشنه‌ای به او تقدیم کنیم برای روز مبادا برای روز انتقام. شاید هم که او خود پیشاپیش چنین کرده باشد. به دست راست نگاه کنید. آرنج و پنجه‌ی دست جایی فراسوی بوم، یحتمل به چیزی چنگ زده‌؛ یا شاید که این آرزوی ما باشد.

بخوانید: نقد فیلم یک دور دیگر

با دردهایی چنین جانکاه، بی برگ‌-و-بار نمی‌شود. بتی هوشمند‌تر از این حرف‌هاست که بی‌گدار به آب بزند. دفاع از خویشتن، منطقی و اخلاقی و موجّه است.

سپاهیانِ دهشت‌زای تاریکی را هنرمند توان ترسیم‌‌اش نبوده. دیوان هیولاها عجائب‌المخلوقات و غرائب‌الموجوداتی که رویاروی زنان‌اند و بتیِ مه‌آلود را به نمایندگی از خود به معرکه فرستاده‌اند و چه وکالت زیبای تحسین‌برانگیزی.

اینها که گفتم شاید که حتّی یک واژه به رخصتِ جهیدنِ یک لحظه در دالان‌های ذهنِ نقّاش نبوده چه کنیم که این حکایتِ بی‌مثال هنر است؛ زاده می‌شود آنگاه به راه خود می‌رود تا به ابد تا ابدیّت و چشم‌اندازها و ادراک‌ها و دریافت‌ها را با تمام توان بر دوش می‌کِشد. تا لحظه‌ای که بمیرد؛ آیا به‌واقع برای هنر مرگی در کار هست؟ بوف کور می‌میرد؟ دوبلینی‌ها می‌میرد؟ ژرمینال چطور؟ یا راهزنانِ بالزاک؟ رهایی، خلق را هدایت می‌کندِ دلاکروآ می‌میرد؟ از این بانو تا آن‌یکی که بتی باشد قدر یک لحظه فاصله است، قدر یک لمحه.

پس، روزی بتی نیز برخواهد خواست. بی‌سلاح یا باسلاح چه فرق می‌کند. دوست می‌دارم که آنگاه آوازی بخواند حزین و امیدوار!

و روزی که سیاهی دربه‌در شود، او ما را از پردریغ‌ترین روزها و سال‌های عمرمان وامی‌رهاند. از شدّت شوق و حیرانی بر جای میخ‌کوبمان می‌کند، مه کناری می‌رود و تبخیر می‌شود، انتظار، سر می‌رسد، جان‌های شیفته بی‌قرار می‌شوند، زنانگی استقرار می‌یابد و پابرجای می‌شود: بتی به ما روی برمی‌گرداند!….اگر گرهاردِ هنرمند به ما رحمی کند.

بتی Betty

آفرینش: 1988

Gerhard Richter

نویسنده:

این خبر را به اشتراک بگذارید.
این خبر را به اشتراک بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

d981d8a7d984d8b1d988d8b2d8a7d986d987-36
فال روزانه امروز - جمعه ۲ خرداد ۱۴۰۴
d981d8a7d984d8add8a7d981d8b8-21
فال حافظ امروز - جمعه ۲ خرداد ۱۴۰۴
honor-400-phone1-jpg
گوشی‌های سری آنر 400 معرفی شدند؛ میان‌رده‌های قدرتمند با دوربین 200 مگاپیکسلی
292194
پارک‌وی را بستند تا آسفالت کنند! +عکس‌
291942
عکس‌های دیدنی از پارک لاله تهران که دیگر وجود ندارد!
xiaomi-15s-pro-phone
شیائومی 15S‌ پرو با پردازنده Xring O1 معرفی شد
آیفون 7 پلاس
آیفون ۷ پلاس و آیفون ۸ به لیست محصولات قدیمی اپل اضافه شدند
188880-361509
فال ابجد امروز پنجشنبه 1 خرداد 1404
d8b3d8a7d8b1d982d8a7d986
دختر 18 ساله در باند تنهای وحشی چه می‌کرد؟
d985d8aad987d985-12
پسر جوان به عشق برند آدیداس، سارق حرفه‌ای شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *