اخبار برخط
اخبار برخط

او من را با زبان چربش گول زد و به خانه خالی اش برد که ناگهان دیدم…!

ماجرای دختری را می خوانید که توسط یک پیر گول خورد و او را به خلوت شیطانی برد.
او من را با زبان چربش گول زد و به خانه خالی اش برد که ناگهان دیدم…!

به گزارش وقت صبح به نقل از خراسان، او را فراموش کرده بودم، با آن آبروریزی که چند سال قبل به راه انداخت. و رسوایی به بار آورد دیگر نمی‌خواستم هیچ گونه ارتباطی با آن جوان هم محله‌ای‌ام داشته باشم.

ولی او چنان با رفتارها و تهدیدهایش مرا در تنگنای ترس و آبروریزی قرار داد که به ناچار همراهش شدم و به خلوتگاهی رفتم که…

این‌ها بخشی از اظهارات دختر ۱۸ساله تبعه خارجی است که با دستی شکسته و به همراه مادرش وارد مرکز انتظامی شده بود.

قصه تلخ زندگی

این دختر جوان که مدعی بود یک اشتباه در دوران نوجوانی زندگی‌اش را تحت تاثیر قرار داده و آرامش را از خانواده‌اش گرفته است.

درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:

۱۳ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند چرا که پدرم به مواد مخدر اعتیاد داشت و زندگی را به کام مادرم تلخ کرده بود.

در این شرایط من و خواهرم نزد مادرمان ماندیم و پدرم نیز به دنبال سرنوشت خودش رفت اما هر ازگاهی به دیدارمان می‌آمد.

بعد از این ماجرا مادرم دریک فروشگاه لوازم خیاطی مشغول کار شدتا هزینه‌های زندگی ما را تامین کند.

آغاز آشنایی

با آن که خیلی برای رفتن به منزل آن‌ها تردید داشتم اما از سوی دیگر تشنه محبت بودم و با جملات عاشقانه او آرام می‌گرفتم.

در آن سن و سال هیچ گاه طعم مهر و محبت خانوادگی را نچشیده بودم و این موضوع به نوعی مرا به دام عشق خیابانی انداخت.

بالاخره تردید را کنار گذاشتم و راهی منزل آن‌ها شدم که چند کوچه بالاتر از منزل ما اقامت داشتند.

هیچ کس در خانه آن‌ها نبود ولی زمانی که شب هنگام به منزل خودمان بازگشتم مادرم نگاهی به چشمان من انداخت و همه چیز را فهمید!

به طوری که گویی ماجرای این عشق خیابانی در چشم‌های من نوشته شده بود!

او بلافاصله گوشی تلفن را از من گرفت و با پدرم که به دیدار ما آمده بود به طرف منزل پدر «پرویز» حرکت کرد.

در این وضعیت و زمانی که هیاهوی عجیبی در کوچه به راه افتاده بود «پرویز» ادعا کرد که مرا دوست دارد و می‌خواهد با من ازدواج کند!

درگیری

خلاصه پس از کشمکش‌های زیاد، پدر و مادرم رضایت دادند و پرویز هم به شهر دیگری رفت.

از آن روز به بعد مادرم گوشی تلفنم را گرفت و دیگر اجازه نمی‌داد من به تنهایی از منزل خارج شوم!

این موضوع ۲ سال طول کشید تا این که خواهرم با یکی از هم‌وطنان خودمان که در استرالیا ساکن بود ازدواج کرد. و من هم بعد از جلب اعتماد مادرم، در یک مرکز پزشکی به عنوان منشی شروع به کار کردم.

روزهای آرامی را می‌گذراندم و پرویز را هم فراموش کرده بودم. تا این که مدتی قبل دوباره سر و کله او در محل کارم پیدا شد و شروع به مزاحمت کرد.

او به سراغ همه اقوام و دوستانم رفته و ادعا کرده بود که با من ازدواج کرده است!

او حتی جلوی مرا در ایستگاه مترو گرفت و اصرار داشت که باید با من صحبت کند!

هر طوری به او می‌گفتم که من تو را دوست ندارم و نمی‌خواهم حتی برای لحظه‌ای به حرف‌هایت گوش بدهم متاسفانه توجهی نمی‌کرد. و همه جا آبروریزی به راه می‌انداخت!

بی‌شرمی و وقاحت‌های او به حدی رسید که مقابل شوهر خواهرم ایستاد. و مدعی شد که نه تنها با من بلکه با خواهرم نیز ارتباط غیر اخلاقی داشته است!

او قصد داشت شوهر خواهرم را که برای دیدار ما به ایران آمده بود، نسبت به خواهرم بدبین کند!

ماجرای دردناک

در این شرایط خیلی ترسیده بودم که به ناچار تقاضایش برای گفت وگورا پذیرفتم. او مرا به مکان خلوتی برد و باز هم از عشق و عاشقی سخن گفت.

در همین حال من با ناراحتی و صریح به او فهماندم که نمی‌خواهم هیچ ارتباطی با تو داشته باشم!

پرویز هم که عصبانی شده بود دستم را به شدت پیچاند به گونه‌ای که از شدت درد جیغ وحشتناکی کشیدم و درد سراسر وجودم را فرا گرفت.

او مرا سوار موتور سیکلت کرد تا به درمانگاه برساند ولی در نزدیکی درمانگاه رهایم کرد.

من هم که می‌ترسیدم دوباره مادرم در جریان ماجرا قرار بگیرد و برای چند سال دیگر از همه چیز محروم شوم، این حادثه را پنهان کردم.

ولی آن قدر درد کشیدم که به ناچار به خانه رفتم و مادرم که از نوع رفتارم فهمیده بود حادثه‌ای برایم رخ داده است. کنارم نشست و من هم همه ماجرا را برایش بازگو کردم.

وقتی مادرم مرا به بیمارستان رساند، پزشکان دستم را به خاطر شکستگی گچ گرفتند واکنون نیز «پرویز» خانواده‌ام را تهدید می‌کند که…

با توجه به شکایت دختر جوان، پرونده‌ای در مرکز انتظامی تشکیل شد. و تحقیقات درباره این حادثه با صدور دستوری از سوی سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد). به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

نویسنده:

این خبر را به اشتراک بگذارید.
این خبر را به اشتراک بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

زری
سفر در زمان؛ «پوری بنایی» در دوران نوجوانی و 14 سالگی؛ سال 1333
تعطیل-1
جزئیات مدل جدید حقوق کارمندان دولت فاش شد
بتهوون
راز مرگ بتهوون بعد از ۲۰۰ سال کشف شد!
طرح حذف کارت سوخت و جایگزینی آن با واریز یارانه بنزین به کارت بانکی اشخاص که در چارچوب قانون بودجه سال ۱۴۰۴ توسط مجلس مطرح شده، به دنبال ایجاد شفافیت بیشتر در تخصیص یارانه‌ها، کاهش پیچیدگی‌های اجرایی و بهبود عدالت در توزیع منابع انرژی است.
سهمیه بنزین مالکان چندپلاک اعلام شد
مرجان
سفر در زمان؛ «مرجان» خوانندۀ قبل از انقلاب در کنار «آزیتا حاجیان و مهراوه شریفی‌نیا»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *