آیا سنّی‌های سیستان‌وبلوچستان شهروند درجه‌ی دوّم‌اند؟

شهروندی درجه‌ی دوّمِ اهل سنّت، دستِ‌کم در سیستان‌وبلوچستان صحّت نداشته و در زمره‌ی کثیری شاخص‌های عقب‌ماندگی این استان محسوب نمی‌شود.

آیا سنّی‌های سیستان‌وبلوچستان شهروند درجه‌ی دوّم‌اند؟
کد خبر : ۵۸۸۰
لینک کوتاه کپی شد
0

وقت صبح- آرمان شهرکی، پژوهشگر اجتماعی؛ وقتی در اواسط دهه‌ی هفتادِ شمسی، دوره‌ی لیسانس را در دانشگاه فردوسی مشهد سپری می‌کردم، بسیاری از دوستان خراسانیِ بنده فکر می‌کردند من بلوچم و تصورشان گاهن به شوخی و گاهن جدّی، این که هزینه‌ی تحصیل‌ام را با قاچاق تامین می‌کنم.

خُب این یک جور پندار کلیشه‌ای (stereotype) است که بسیاری اوقات خودش را در تبعیض‌های محسوس در رفتار و گفتار نشان می‌دهد .

آنها همچنین فکر می‌کردند که تمامی اهالی سیستان‌وبلوچستان، بلوچ و اهل سنّت هستند. توضیح اختلافات آشکار یا نهان و ظریفِ موجود میان اهالی سیستان‌وبلوچستان به دوستان بنده و سایر هم‌وطنان، پاره‌ای اوقات همانقدر دشوار بود و هست که فرضا به فرد نژادپرستی که روی دیوار مغازه‌ای متعلّق به یک خانواده‌ی ایرانی در یکی از شهرهای آمریکا نوشته: مرگ بر عرب‌ها، بقبولانید که میان عرب‌ها و ایرانی‌ها فرق است.

بلوچ‌های سیستان‌وبلوچستان اهل سنّت‌اند و فارس‌ها شیعه. تمامی پهنه‌ی جغرافیایی بلوچستان، که بیش از دوسوّم مساحت استان است؛ از جمله شهرهای چابهار، ایرانشهر، خاش، سراوان، و نیکشهر منزل‌گاه هم‌وطنان بلوچ است، زاهدان، مرکز استان، جمعیّتی تلفیقی دارد، و منطقه یا دشت سیستان در شمال، بیشتر سکونت‌گاه‌ِ فارس‌هاست. گاهن بلوچ‌های شیعه یا فارس‌های اهل سنّت هم داریم که البته بسیار اندک‌شماراند.

بخوانید: طرح رزاق چیست؟

گشتی در خیابان های زاهدان

بیایید با هم در خیابان‌های زاهدان، قدم بزنیم. در کوچه‌ها و خیابان‌ها، تعداد کسانی (هم زنان و مردان) که لباس بلوچی و آنها که لباسی غیر از آن (هر چه می‌خواهد باشد) بر تن دارند تقریبا برابر است.

حتّی می‌شود گفت بلوچ‌ها بیشتر‌اند (این مربوط می‌شود به عوامل فرهنگی و سیاست‌های تنظیم خانواده که در اینجا بحث‌اش را پیش نمی‌کِشم).

لباس بلوچی‌ برای آنها نوعی هویّت دینی و قومی دارد. لباس‌های زنان بلوچ مزیّن به انواع‌-و-اقسام صنایع و مهارت‌های بافتنی همچون مرواریددوزی، سوزن‌دوزی سیاه‌دوزی و غیره است. وقتی خورشید بر لباس‌ها می‌تابد، انعکاس نور خورشید از روی مروارید‌دوزی‌ها بسیار زیبا و چشم‌نواز است، لباس‌ها برق‌برق می‌زنند.

حتّی صندل‌های بلوچی هم زیبا است. تفاوت‌های ظریفی در لباس مردان و زنان بلوچ درایران و زاهدان، در پاکستان و افغانستان، و در هند وجود دارد اما آبشخورشان یکی است و از یک خانواده محسوب می‌شوند.

آنها آزادانه این لباس‌ها را بر تن می‌کنند، در عرصه‌ی عمومی، در ادارات دولتی و حتّی در دانشگاه، بی‌هیچ منع قانونی. ایرانشهر، به شهر نمونه در کشور از حیث صنایع مربوط به پوشاک محلّی بدل شده، دولت در این خصوص سرمایه‌گذاری کرده و بسیاری از زنان کارآفرین در ایرانشهر و بلوچستان به حرفه‌های مربوط به سیاه‌دوزی خامه‌دوزی مروارید‌دوزی و….اشتغال دارند.

کارآفرینی در این عرصه، تمرکز اصلی دستگاه‌های دولتی متولّی کارآفرینی است. کارآفرینان بلوچ با سایر کارآفرین‌ها و سرمایه‌گذاران در تهران و استان‌های دیگر کشور در ارتباط هستند و شبکه‌های بازاریابی خوبی تشکیل داده‌اند.

اخیرا در همین شهر، یعنی ایرانشهر، که زمانی معروف بود که همپای کرج، بهترین آب شرب را دارد، ناملایمات و ناامنی‌هایی شکل گرفته، بیشترش مربوط به سوخت‌بَر‌های غیرقانونی که در استان به «چتربازها» شهره‌اند یعنی آنها که سوخت- ترجیحا گازوئییل- را به فراسوی مرز قاچاق می‌کنند.

اقتصاد چتربازی

اقتصاد چتربازی نیازمند توجّه جدّی و ساماندهی منصفانه و عادلانه به نفع مردم بومی است، هرچه زودتر ساماندهی شود، هم مردم آرامش بیشتری خواهند داشت و هم قوای نظامی و انتظامی. خداکند که اشتغال واقعی ایجاد شود که نیازی به سوخت‌بری‌های پرتلفات هم نباشد.

بیکاری معضلی ملّی و همگانی است. بعضا خطّی‌های زابل-زاهدان (یعنی اتومبیل‌های شخصی که در مسیر این دو شهر کرایه‌کِشی می‌کنند) نیز از گوسفند بگیرید تا سوخت قاچاق می‌کنند، شکم گرسنه، باید سیر شود در این شکّی نیست.

بیایید در صبح یک روز دل‌انگیز به چهارراه رسولی برویم در زاهدان. بازاری محلّی و پررونق که دهه‌هاست به واسطه‌ای اقلام آرایشی وبهداشتی، ادویه‌های هندی، لباس‌های دستِ‌دوّمِ تاناکورا، چای، شلوار جینِ پاکستانی با آن پنبه‌های اعلایش، کفش‌های کتانیِ ویتنامی و اخیرا چینی، برنج و ….که اکثرا به‌صورت قاچاقیِ رسمیّت‌یافته وارد کشور می‌شوند، اشتهاری ملّی دارد.

کلیّتِ این بازار و مدیریت آن، کسبه‌اش، سراسر در اختیار اهل سنّت است. سرمایه‌ی اجتماعیِ پیوند‌زننده (Bonding social capital)،میان اهل سنّت بالاست. لذا، وقت اذان، بسیاری کسبه در مساجدی که به اندازه‌ی کافی موجود‌اند، مغازه‌ها را تعطیل و برای نمازجماعت صف می‌بندند. اگر به دنبال یک لباس زنانه‌ی زیبای بلوچی یا پاکستانی هستید یا جین یا چادرمشکی، اگر در مغازه‌ای یافت نشد، صاحب آن شما را به مغازه‌ی دوستش راهنمایی و هدایت می‌کند.

هیچ منعی برای کسبه‌ چه در این چهارراه چه در هر جای دیگری در زاهدان، یا کل استان وجود ندارد. به‌هیچ وجه. آنها این روزها تنها از قیمت بالای دلار می‌نالند که معضلی همگانی است و شیعه یا سنّی سرش نمی‌شود. کاسب‌های بلوچ و اهل سنّت، به انصاف و پاکدستی شهره‌اند، هرچند بعضا موارد معدودی هم هست که منحصر می‌شود به اقلامی همچون مشروبات الکلی و انواع‌واقسام سلاح‌های سرد اما چشم‌گیر نیست ولی خُب، درهرحال هست. جنس‌های تقلّبی و بنجل نیز کم نیستند. همه جای ایران پیدا می‌شوند.

سری بزنیم به بخشی دیگری از بازار زاهدان. مکانی با نامی عجیب که نیاز به نام‌گذاری مجدد دارد و بورس ظروف یکبارمصرف و اقلام بهداشتی و بازار پرندگان و فروش اجناس اسقاطی یا بعضا سرقتی است. بازهم کاروکاسبی آزادانه در جریان است.

بازار

بازار چونان یک ساختار یا نهاد، به‌طور سنتی و از قدیم توسط اهل سنّت اداره می‌شود؛ آنها حسب علاقه‌های شخصی و تبحرّشان در این حوزه مشغولند.

اتومبیل‌مان خراب شده بیایید با هم به فلکه‌ی شرکت نفت برویم. بورس لوازم یدکی ماشین. این صنعت هم در انحصار هم‌استانی‌های اهل سنّت است. بعضا، سیک‌ها هم در این عرصه بوده‌اند که خُب دیگر خبری از آنها نیست.

از شهرستان رسیده‌اید خسته‌ومانده به شوق خرید لباس تاناکورا. پاساژ سلمان‌زاده که تا همین چندماه قبل در مرکز شهر بوده و حالا به کنار ترمینال زاهدان منتقل شده در خدمت شماست. یک بنگاه بزرگ دیگر که در دستان هم‌وطنان عزیز اهل سنّت اداره می‌شود.

راستی، از اتوبوسی که شما را به زاهدان آورد چه خبر؟ رانندگان و بسیاری از صاحبان شرکت‌های مسافربری و اتوبوس‌رانی از هم‌ولایتی‌های اهل سنّت هستند. آنها از صدر تا ذیل سفر شما را برنامه‌ریزی خواهند کرد و اگر از زاهدان به مقصدی خارج از استان بروید حتّی بازرسی‌های بدنی مسافران نیز به همین عزیزان تفویض اختیار شده که اصولا کاری اشتباه و برخورنده است.

کاری اداری داریم. و نگران کاغذبازی‌های اسف‌بارِ بی‌پایان. می‌خواهیم برای گرفتن پروانه‌ی ساختمان به شهرداری برویم. به شهرداری یکی از مناطق می‌‌رویم. بسیاری کارمندان از برادران اهل سنّت‌اند. این را می‌شود از لهجه‌شان یا لباس‌شان یا نام فامیلی‌شان حدس زد. غالب این عزیزان کارمندهایی خوش‌برخوردند و ما به عنوان ارباب‌رجوع حس نمی‌کنیم که میان شیعه و سنّی فرق بگذارند. البتّه که آدم بد همه‌جا هست.

در دو تا از حیاتی‌ترین دستگاه‌های اجرایی یعنی استانداری و سازمان برنامه‌وبودجه، اهل سنّت حضور دارند، شاید از حیث کمیّت به اندازه‌ی فارس‌ها و بیرجندی‌ها (که اتفاقا برخی بیرجندی‌ها نیز اهل سنّت‌اند) نباشند، اما این روند در حال تغییر است.

دستگاه‌های اجرایی

اگر برای گرفتن وام و تسهیلات به دستگاه‌های اجرایی یا بانک‌ها مراجعه کنید، بازهم گذارتان به کارمند‌ها و مدیران اهل سنّت می‌خورد.

آنها در همه‌ی دستگاه‌های اجرایی استان هستند و استخدام شده‌اند این را تجربه بیش از 30 سال زندگی من در این استان و این شهر می‌گوید.

در هرجای شهر زاهدان که ساکن باشید، نیازی نیست پشت‌بام خانه‌تان بروید، از همان چشم‌انداز کوچه و خیابان نیز می‌توانید مناره‌های بلند مسجد مکّی را ببینید.

معماری عمارتش در کل کشور مثال‌زدنی و بی‌نظیر است و به سبک ایاصوفیه در استانبول ساخته شده. تمامی بنگاه‌های پیرامون مسجد توسط اهل سنّت اداره می‌شوند حتّی برخی مراکز بهداشتی و درمانی. طی‌ روز جمعه، برای برپایی نماز، خیابان‌ها و کوچه‌های اطراف مسجد کلّن بسته می‌شود و نماز در کمال امنیّت و آرامش برقرار است.

حول‌وحوش مراکز فروش محصولات فرهنگی در این روز، فرض بگیرید سی‌دی‌های سخنرانی مذهبی طلّاب اهل سنت، و به طور کل میزان تمایل بلوچ‌های زاهدان و سیستان‌وبلوچستان به وهابی‌گری و سلفی‌گری، همواره سخنانی مطرح بوده لیکن کمتر کسی آنها را جدّی می‌گیرد و بازار شایعه همیشه داغ است؛ باری! خطر بنیادگرایی مذهبی در همه‌ی ادیان و مذاهب وجود دارد.

در هیچ مسجد شیعی در زاهدان، مناسک و تشریفاتی که در مسجد مکّی هست را شاهد نیستید. روز جمعه بازار دستفروشان نیز گرم است، از فلافل‌فروشان بگیرید تا خنزرپنزرهایی که روی زمین پهن می‌کنند. گاری‌ها و چهارچرخ‌هایی که بعضا تزیینات قشنگی دارند به خیایان جلوه‌ی خاصّی می‌دهد شهر می‌شود مانند کراچی یا کویته‌ی پاکستان.

چندی پیش که در زاهدان پی خرید خانه بودم، به مجتمع مسکونی نوسازِ عظیم‌الجثّه‌ای برخوردم. با مالک قرار گذاشتم و منتظر شدم. تشریف آوردند.

جوانک بیست‌واندی‌ساله‌ای که هنوز پشت لبش هم سبز نشده بود و با لهجه‌ی بلوچی، فارسی صحبت می‌کرد. قیمت آنچنان بالا بود که مو به تنت سیخ می‌شد. در آن سن-و-سال، تنها از قبل فساد اقتصادی و اداری و پول‌شویی، کارها پیش می‌رود ردخور ندارد.

فساد اقتصادی هم قومیّت و نسبت و منصب و مذهب و این‌چیزها حالیش نمی‌شود به همین کلّه‌گنده‌هایی که این‌روزها پایشان گیر است نگاه کنید. ایضا صاحب‌خانه‌ی بنده، ایشان هم اهل سنّت هستند آدم خوبی هم هستند؛ دست‌شان به دهنشان می‌رسد و صاحب و مالک چندین مِلکِ تجاری و مسکونی‌اند که با دسترنج خودشان عایدشان شده.

مسایل آموزشی

بیایید کمی از مسایل آموزشی سخن بگوییم. قریب به چهال سال شاید هم بیشتر است که به‌ویژه در قالب طرح قدیمی موسوم به «سرباز‌معلّمی»، فرهیختگان، معلّمان و فرهنگی‌های سیستانی، برای ترویج آموزش در بلوچستان ایران همّت گماشته‌اند.

اغراق نیست اگر بگوییم که سنگ بنای آموزش‌وپرورش و بعدها آموزش عالی در بلوچستان ایران، را سیستانی‌ها گذاشته‌اند. برادر خود نویسنده سربازمعلّم بود. خاطرم هست که پس از قریب به یک سال بی‌خبری به‌دلیل نبود امکانات مخابراتی، مادر عزیز و بزرگوارم برای دیدن فرزندش عازم بلوچستان شد.

برادرم در واحه‌ای با حدود 30 نفر جمعیّتِ کپرنشین در 100 کیلومتری چابهار، به مدّت دو سال صادقانه و شورانگیز معلّمی کرد. در خاطره‌ها و یادهای مادرم هست که از 20 کیلومتری واحه دیگر از موتورهای پرقدرتِ ایژ روسی نیز کاری ساخته نبود، و او به همراه شتربانی از اهالی، سوار بر شتر خود را به فرزندش رسانید. معلّمان و فرهنگی‌های سیستانی‌ از این دست خاطرات کم ندارند و هم‌استانی‌های بلوچ و اهل سنّت از این حیث زیر دِین آنها هستند؛ آنها هم متقابلا ادای دین می‌کنند و یاد معلّمان خودشان را گرامی می‌دارند.

معلمان اهل سنّت

خداراشکر این روزها هر سال بر تعداد مدارس و دانشگاه‌ها در بلوچستان افزوده شده و بر تعداد معلمان اهل سنّت هم به همین منوال و در همه‌ی سطوح. امروزه، با اتّخاذ سیاست بومی‌گزینی از سوی وزارت علوم، بسیاری از اهل سنّت به راحتی در رشته‌هایی معتبر وارد دانشگاه می‌شوند.

بد نیست از بهداشت هم بگوییم. تفکیک سنّی-شیعه، میان پزشکان و پرستاران و سایر کادر درمان هم، همچون سایر نهادهای دولتی، در حال رنگ‌باختن است. یکی‌دوسالی است که همین بقل خانه‌ی ما، داروخانه‌ی دکتر…زهی مشغول فعّالیت است ( نام کاملش را نمی‌آورم اما پسوند زهی معمولا در انتهای فامیلی بلوچ‌ها و اهل سنّت خودنمایی می‌کند).

کادر بهداشتی و درمانی سیستانی هم همچون همکاران خودشان در آموزش‌وپرورش برای ترویج فرهنگ بهداشتی و احداث بیمارستان‌ها در بلوچستان کم مایه نذاشته‌اند.

برادر دیگر نویسنده، برای چندین سال، ریاست یکی از بیمارستان‌ها در یکی از شهرهای بلوچستان را بر عهده داشت و به همین واسطه با مشکلات و سختی‌های خدمت در بلوچستان و روستاهای آن، از نزدیک آشنایم، جایی که روزگاری نه چندان دور، ترغیب مردی برای آنکه همسر باردارش را برای وضع حمل به بیمارستان بیاورد کلی مکافات داشت و انرژی می‌بُرد، اکنون در این زمینه پیشرفت‌های زیادی را شاهدیم. کماکان مصرف آنتی بیوتیک‌ها بالاست، فرهنگ بهداشتی نسبتا پایین و امراض مسریِ ریشه‌کن‌شده‌ی باستانی پاره‌ای اوقات سر بر می‌آورند اما همه‌چیز لحظه‌به‌لحظه رو به پیشرفت است.

شاخصهای بهداشتی و آموزش

آیا ارتقاء شاخصهای بهداشتی و آموزش، تقویت انسجام و امنیّت ملی نیست؟ هست. اما این تورم و بیکاری‌اند که همواره در کمین توسعه‌اند به‌ویژه در سیستان‌وبلوچستان.

بسیاری از فرمانداران اهل سنّت هستند. و از همین دیار، زنی بلوچ، هم‌اکنون سفیر ایران در برونئی است؛ این رخداد، در میان اهل سنّت، بسیار پیشرو و قابل تحسین است. نگاه به زنان در میان اهل سنّت چیست و چگونه است جای بحث دارد و واردش نمی‌شوم. لیکن می‌دانم می‌بینم و می‌شنوم که بسیاری جوانان، منتقد نگاه‌های سنّتی و واپس‌گرایانه‌ی ریش‌سفیدهای قدیمی هستند به‌ویژه در حوزه‌ی زنان.

از حیث انسجام ملی، چندین سال است که رهیافت و راهبردی جدید میان نیروهای نظامی و امنیتی استان شکل گرفته. شعار این است: "از قومیّت‌ها و اهالی بومی برای تقویت امنیّت استان استفاده کنید".

متعاقب این راهبرد، بسیاری از اهل سنّت، به صورت رسمی و غیررسمی در تقویت امنیّت منطقه و کنترل و پاسداری از مرزها دخیل شده‌اند. این یک سیاست معقول و منطقی برای پاسداریِ مرزی و محلّی است. نیروهای نظامی آخرین نهادی است که هم‌وطنان اهل سنّت بدان ورود کرده‌اند.

سیاست‌های زیرساختی

از جهت سیاست‌های زیرساختی و پروژه‌های پهن‌پیکر و احیانا جاه‌طلبانه‌‌ای همچون طرح احداث راه‌آهنِ چابهار- زاهدان، که در نهایت به سیستان و افغانستان منتهی می‌شود، یا انتقال آب خلیج فارس به کرمان، و یا سیاست توسعه سواحل مکران، می‌توان پیشبینی کرد که اگر قرار بر به‌کارگیری نیروهای متخصص و خدماتی بومی باشد، به‌جهت آنکه بخش اعظم این پروژه‌ها در خاک بلوچستان هستند، اهل سنّت در اولویت خواهند بود، بایستی چنین شود.

سیستانِ شیعه‌نشین در شمال استان، تنها منطقه‌ای در استان و در کشور است که هنوز از نعمت گازکشی و استفاده از گاز طبیعی برخوردار نیست؛ گاز تا زاهدان رسیده و استفاده می‌شود. در نبود رژیم حقوقی رودخانه هیرمند، و سدسازی‌های بی‌رویّه در افغانستان، آینده سیستان در هاله‌ای از ابهام و تردید است. آینده‌ی سیستان به هیرمند بستگی دارد و امید می‌رود که این موضوع در وانفسای روابط میان طالبان، ایران، آمریکا و افغانستان گُم‌ نشود چه در اینصورت ضربه‌ای جبران‌ناپذیر به امنیت و توسعه‌ی سیستان وارد خواهد آمد.

سیستان‌وبلوچستان در بستری از پیاده‌سازی سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالی، چوب دوری خود از مرکز را می‌خورد و اسیر بحران توسعه‌نیافتگی است، همین و بس. حاشیه‌نشینیِ بالا، هم در جنوب و هم در شمال، اعتیاد و مواد مخدّر، خشکسالی، کودکان بی‌شناسنامه، سیاست غلط مناطق آزاد که در چابهار عملی شد و پر از مشکل بود و هست، نرخ پایین مشارکت اقتصادی، نبود یا کمبود آب‌رسانی به بسیاری از روستاها، و ناملایمات و سوءِتفاهماتی که گاها در حوزه‌ی دین رخ می‌دهد و با اندکی ژرف‌نگری و تساهل، ختمِ به خیر می‌شود.

کلام آخر

کلام آخر اینکه، به گمانم و بر اساس تجربه‌ی زیسته‌ی خود در این استان، شهروندی درجه‌ی دوّمِ اهل سنّت، دستِ‌کم در سیستان‌وبلوچستان صحّت نداشته و در زمره‌ی کثیری شاخص‌های عقب‌ماندگی این استان محسوب نمی‌شود (اخیرا سفری به ترکمن‌صحرا داشتم و از میزان عقب‌ماندگی آن منطقه شگفت‌زده شدم).

وقتی می‌خواهیم شهروندیِ درجه‌ی دو را نقد کنیم باید با وسواس، جزییات، و مورد-به-مورد مساله را زیر ذرّه‌بین تحلیل ببریم. این استان نیازمند توسعه‌یافتگی است و هر نوع نگاه واپس‌گرایانه نسبت به شراکت مردان و زنانِ صبور، اصیل، باسواد و آگاه‌اش در فرایند توسعه چه از جانب یک مقام بالادستی باشد و چه از سوی خود مردم در خانواده‌ها یا در کوچه‌وبازار، شرایط را برای پیشرفت استان وخیم و سخت می‌کند.

توسعه در سیستان‌وبلوچستان، نیازمند سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی دولتی و یک دولت تنظیم‌گر (regulating state) است که از توهّماتِ خطرناک خصوصی‌سازی دست برداشته و این اصل را به‌صورت فدرال تحلیل و پیاده کند.

این سرمایه‌گذاری‌های عظیم دولتی باید در زمینه‌های همچون انرژی‌های پاک، توریزم، و پی‌گیری مناقشات مرزی در حوزه‌ی آب و تجارت، و تبدیل آن‌ها به فرصت عملی گردند. استانی که 360 روز آفتابی و 200 روز با وزش باد دارد، نباید به سوخت فسیلی وابسته باشد. کارآفرینی‌های خُرد خوب‌اند اما موقتی هستند.

زنان سیستان و بلوچستان

زنان در این استان، و در همه‌جای ایران، نیمی از نیروی کارند، و باید بر روی مشارکت اقتصادی آنان به صورتی ویژه حساب باز کرد. در کشورهای پیشرفته، ایالت‌های مرزی، ثروتمندترین‌ها هستند، در ایران، فقیرترین‌ها، این رویکرد باید به‌عکس شود.

طرح‌های همچون دیوار مرزی در سیستان، و انتقال آب از سیستان به زاهدان باید مورد بازنگری قرار گیرند. سیستان‌وبلوچستان، فرهنگی مستعد برای گسترش تعاونی‌ها دارد، چرا نباید در این حوزه، تبلیغ و قوانین دست‌وپاگیر را حذف کرد؟

سیستان‌وبلوچستان باید ثروت‌مندترین استان کشور می‌بود نه فقیرترین آن. این استان، به فروشگا‌ه‌های زنجیره‌ای فلان‌وبهمان که مثل قارچ سبز می‌شوند و جز رواج مصرف‌گرایی و لطمه به فرهنگ تغذیه، ثمری دیگر ندارند، نیازی ندارد، باید شبکه‌ای محلّی و بومی از خرده‌فروشی‌ها و بازارچه‌های محلّی را ساماندهی نمود که با حدف واسطه‌ها، تولیدکننده و مصرف‌کننده را راضی کنند و سنگ بنای تجارت منصفانه باشند.

در این میان و همانطور که پیشتر گفتم، طرح موضوع شهروندی درجه دو، یک بحث قدیمی، ناصحیح و فاقد موضوعیّت است که وقفه‌ای دیگر در فرایند توسعه ایجاد خواهد نمود.

۰
ارسال نظر