آیا دهه هشتادی ها پیشران کالای قاچاق هستند؟
«دهه هشتادیها» آنقدر نسل اثرگذاری هستند که مطلوبیتهایشان، باعث رونق برخی کسبوکارها شده و برخی کسبوکارها را از رونق انداخته است.
محمد طاهری، نویسنده در هفتهنامه تجارتفردا نوشت: سهم برندهای ایرانی از بازار 150 هزار میلیارد تومانی «نسل زد» تقریبا هیچ است.
«دهه هشتادیها» همچنین در تصمیمگیری خانوادهها برای خرید کالا بیشترین اثر را دارند که احتمالا بازار آن از 800 هزار میلیارد تومان بیشتر است.
با این حال کالای مورد علاقه این نسل در ایران تولید نمیشود.
برخی معتقدند؛ اقتصاد آشفته ایران مقهور سلیقه جهانی نسل Z شده است.
این استدلال به جهاتی درست است چون آمارها نشان میدهد نسل جوان دلبستگی زیادی به برندهای ایرانی ندارد، چنانکه برخی پژوهشها نشان میدهند در بین 20 انتخاب این نسل، هیچ برند ایرانی جا ندارد و میان 50 برند مورد علاقه این نسل، فقط سه برند ایرانی(آیسی مانکی، چیتوز و بلوبانک) دیده میشود.
نسل قدیم کارآفرینان ایرانی از زمانه خود جلوتر بودند. «محسن خلیلیعراقی» خیلی زودتر از آنکه جامعه احساس نیاز کند و دولت پی به ارزش اقتصادی گاز ببرد، شرکت «بوتان» را تأسیس کرد در حالی که شرکت ملی گاز، بیش از یک دهه بعد راهاندازی شد.
مرحوم «شاهرخ ظهیری» هم وقتی به اروپا و آمریکا سفر کرد، تصمیم گرفت خط تولید سس را در ایران راهاندازی کند.
او با راهاندازی شرکت «مهرام»، خیلی زودتر از آنکه جامعه احساس نیاز کند، انواع سس را تولید و روانه بازار کرد.
آن روزها هر کس میتوانست همه نیازهای خود را از بنگاههای ایرانی تامین کند.
اتومبیلش را از «ایرانناسیونال» متعلق به خانواده خیامی میگرفت، مواد غذاییاش را از شرکتهای خانواده لاجوردی، دارو و مواد شویندهاش را از شرکتهای خانواده خسروشاهی، لوازم خانگیاش را از خانواده برخوردار و کفش مورد نیازش را از خانواده ایروانی تهیه میکرد.
امروز اما کمتر نشانی از این شرکتها باقی مانده و نسل جوان ایرانی ترجیح میدهد کالای مورد علاقهاش تولید ایران نباشد.
چند دلیل برای این واگرایی میتوان بر شمرد:
نخست اینکه جامعهشناسان میان «برند ملی» و برندهای تجاری کشورها ارتباط معنیدار میبینند.
هرچه برند ملی و اعتبار داخلی ساختار سیاسی یک کشور محبوبتر باشد، احتمال اینکه جوانان به کالای داخلی آن کشور گرایش پیدا کنند، بیشتر است.
این نگاه معتقد است، رویگردانی از برند ایرانی، با رویگردانی از «برند ایران» ارتباط مستقیم دارد.
دوم اینکه ارتباط بنگاههای ایرانی با بازارهای جهانی قطع شده و به خاطر تحریمهای اقتصادی و بسیاری محدودیتهای داخلی، شرکتهای ایرانی از تکنولوژیهای جدید و محصولات تازه عقب افتادهاند.
سومین عامل را میتوان در موانع تبلیغ کالای داخلی در رسانههای مرجع نسل جوان جستوجو کرد.
واقعیت این است که فیلترینگ به زیان تولید ملی تمام شده به این دلیل که نسل جوان برخلاف نسل قبل که از رسانههای مکتوب و تلویزیون بهره میبرد، از رسانههایی استفاده میکند که فیلتر شدهاند.
به این ترتیب برای نسلی که نیازهایش را در شبکههای آنلاین دنبال میکند، خرید کالای خارجی که اغلب با تبلیغات حرفهای همراه است، در اولویت قرار میگیرد.
نسل جوان در کشور ما فقط مشاهدهگر تحولات جهانی نیست، قطعاً دوست دارد در این تحولات نقش داشته باشد.
متولدین این نسل با همتاهای خود در دیگر کشورها، در خیلی زمینهها اشتراک نظر دارند. شبیه هم لباس میپوشند، شبیه هم موسیقی گوش میکنند و مثل هم خوش میگذرانند.
سرعت این نسل بسیار سریع است، به گونهای که سیاستمداران و تصمیمگیران ما از این سرعت جا ماندهاند.
کارآفرینان ما هم به خاطر تحریمهای خارجی و بسیاری از محدودیتهای داخلی، ترجیح میدهند این بازار بزرگ و متنوع را نادیده بگیرند. بنابراین کالای مورد نیاز نسل جوان در اقتصاد ایران یا تولید نمیشود، یا اجازه تبلیغ نمیگیرد.
نسل موسوم به «دهه هشتادیها» آنقدر نسل اثرگذاری هستند که مطلوبیتهایشان، باعث رونق برخی کسبوکارها شده و برخی کسبوکارها را از رونق انداخته است.
به طور مثال این نسل که کمتر کتاب و نشریه میخواند، صنعت نشر را از رونق انداخته اما باعث رونق کافهها و فستفودها شده است.
آنچه درباره این نسل باید بدانیم این است که به هر شکل ممکن، نیازهای خود را تامین میکند. در تلگرام دنبال کفش و کتانی خود میگردد، در اینستاگرام پوشاک مورد نیاز خود را تهیه میکند و نیازهای فرهنگی خود را در یوتیوب میبیند.
اگر سیاستگذار به درک درستی از نیازها و مطلوبیتهای این نسل نرسد و متناسب با آن سیاستگذاری نکند، بازار قاچاق را رونق میبخشد و اقتصاد غیررسمی را بزرگ میکند.
پی نوشت:
این تحلیل خلاصهای از یک پرونده مفصل درباره «اقتصاد نسل زی» در ایران است که گزارشهای مفصلتر و جامعتر و آمارها و منابع آن را میتوانید در شماره 528 تجارتفردا مطالعه کنید.