چهره “مارال فرجاد بعد بهبود سرطان به کلی عوض شد/ عکس

مارال فرجاد بعد از شکست سرطان با چهره ای تازه به ایران برگشت.

چهره “مارال فرجاد بعد بهبود سرطان به کلی عوض شد/ عکس
کد خبر : ۱۹۸۹۳۳
لینک کوتاه کپی شد
0

به گزارش وقت صبح ، مارال فرجاد از مدتی پیش که به علت بیماری سرطان خود در بوداپست زندگی می کرد با چهره ای زیباتر از قبل پس از بهبود به ایران بازگشت.

چهره تازه "مارال فرجاد" بعد از شکست سرطان/ عکس

حرف های "مارال فرجاد" اشک همه را درآورد

مارال فرجاد با انتشار پستی در اینستاگرامش از تجربه مواجه شدن با بیماری سرطان نوشت.

مارال فرجاد، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون به تازگی با انتشار پستی در اینستاگرام از تجربه ابتلا به سرطان و دست و پنجه نرم کردن با شیمی‌درمانی نوشت.

فرجاد در این پست اینستاگرامی نوشت:

«حالا به معاشرت طولانیم با این درد که فکر می‌کنم، می‌فهمم بسیاری از جزییات را از یاد برده‌ام. جزییاتی دردناک، رنج‌آور و گاه از حد طاقتم فراتر. احتمالا همین فراموشی است که به ما کمک می‌کند طاقت بیاوریم.

‎هیچ‌وقت دچار بیماری سختی نشده‌بودم، و شیمی‌درمانی برایم تنها اسمی در فیلمنامه‌هایی بود که می‌خواندم. بله، فکر می‌کردم زنی رویین‌تن هستم، و بعد، یک‌باره و ناگاه همه‌چیز فروریخت.

گفتند هر ۲۱ روز باید همسفر داروها شوم، سفری بی‌نهایت دردناک. نخست موهایم را کوتاه کردم، موهایی که تنها یک‌بار در کودکی کوتاه شده بودند. موهایم رفت، و این نه پایان ماجرا که تازه شروع رنجی مدام و طولانی بود.

‎عذاب قوی‌ماندن، سخت ترین بخش بیماری طولانی است. می‌توانم جزییاتی برای شما تعریف کنم که در گریه با من شریک باشید، اما بگذارید برایتان بگویم چطور این دوران جنون‌زده را طاقت آوردم و می‌آورم:

با فکر کردن به آنها که دوستشان دارم. من از بیماریم یاد گرفتم به قطره‌های داروی شیمی‌درمانی، به سان ذره‌های مهربان نور نگاه کنم.

یاد گرفتم دردم را دوست بدارم و وقتی گریه می‌کنم، وقتی می‌خندم، وقتی حرف می‌زنم، همیشه و در همه حال از یاد نبرم زندگی با همه تلخی‌ها، موهبتی است که باید قدرش را بیشتر و بیشتر بدانم.

‎بعدتر شاید برایتان به تدریج نوشتم چگونه در غربت و دور از همه کسانی که دوستشان دارم و دور از حرفه‌ای که عشق زندگیم است چگونه تاریکی شبهای تنهایی را به تاریکی پشت پلکهای بسته از درد گره زدم، ولی ایمانم را به نور از دست ندادم.

شاید برایتان گفتم چگونه مثل کوهنوردی خسته با هر قدمی که برداشتم مردم و زنده شدم، اما کم نیاوردم و ادامه دادم تا به قله برسم. من ادامه دادم. ادامه می دهم.

چرا که من، با رنج و درد و اندوه ولی با قلبی روشن و گرم، مسافر کوچک شهر امیدم. با لبخندی ساده و قلبی مطمئن که حالا مرا واقعا رویین‌تن کرده.

خسته و کلافه ورنجورم، اما رقصان و سبک‌بال و پذیرا. و تا قله، تا بهبود، تا لبخند خواهم‌رفت.همین.»

۰
ارسال نظر