کارتون دختر کفشدوزکی و گربه سیاه؛ ابرقهرمانهایی با قدرت جادویی
انیمیشن «دختر کفشدوزکی و گربه سیاه» توسط انیماتور معروف توماس آستروک ساخته شده است که برای خلق شخصیتهایش از طرح یک کفشدوزک روی تیشرت یک زن الهام گرفته است.
وقت صبح - آستروک در مصاحبه ای با فرانس فایو گفت که توسعه دختر کفشدوزکی از مفهوم مرد عنکبوتی نشات گرفته است. کفشدوزک نماد خوش شانسی است، طبیعی بود که شریک زندگی او یعنی گربه سیاه، نماد بدشانسی باشد.
به گزارش گروه ترجمه وقت صبح به نقل از netflixlife در حالی که آستروک در ابتدا قصد داشت پروژهاش یک سریال کمیک باشد، تهیه کنندهاش جِرِمی زاگ، آنقدر این ایده را دوست داشت که تصمیم گرفت آن را به عنوان یک کارتون بسازد.
داستان «دختر کفشدوزکی و گربه سیاه»
داستان این سریال انیمیشنی در پاریس می گذرد و حول محور دو شخصیت اصلی می چرخد. دو همکلاسی که هر دوی آنها مخفیانه ابرقهرمان هستند: لیدی باگ (دختر کفشدوزکی) که خوششانس است و دارای قدرت خلق کردن و گربه نوآر (گربه سیاه) که بدشانس است و نابودگر.
آنها قدرت خود را از جواهرات جادویی - به ترتیب گوشواره و یک حلقه - به نام معجرهآسا میگیرند، که همراه با جنهای کوچک زیبا به نام کوامیس هستند.
دختر کفشدوزکی و گربه سیاه با اَبَرشروری با نام «هاوکموت» مبارزه میکنند که به دنبال جواهرات معجزهآسای آنهاست، زیرا ترکیب هر دو به آن جواهرات جادویی، قدرت نهایی را به وجود میآورد.
اگرچه ممکن است این انیمیشن یک نمایش ابرقهرمانی معمولی به نظر برسد، اما چیزی که این سریال را جذاب میکند، کش و قوس عاشقانه بین ابرقهرمانها است. مارینت با نام مستعارِ «دختر کفشدوزکی»، عاشقِ آدرین است و آدرین با نام مستعارِ «گربه سیاه» عاشق دختر کفشدوزکی.
در تمام این مدت، مارینت و آدرین با احساسات خود نسبت به یکدیگر دست و پنجه نرم می کنند، بدون اینکه هویت مخفی یکدیگر را بدانند - مارینت عاشق آدرین است، نه گربه سیاه، در حالی که آدرین عاشق دختر کفشدوزکی است، نه مارینت.
شخصیتهای ابرقهرمانی
این سریال در پاریسِ امروزی اتفاق میافتد و حول ماجراهای دو نوجوان میچرخد، مارینت دوپن-چنگ و آدرین آگرست که به ترتیب با استفاده از شخصیتهای ابرقهرمانی خود، به دختر کفشدوزکی و گربه سیاه تبدیل میشوند.
دشمن اصلی آنها گابریل آگرست، پدر آدرین است که سعی می کند جواهرات آنها را بدزدد. او با استفاده از «معجزهی پروانه»، آکوماسها را ایجاد میکند؛ پروانههایی سرشار از انرژی منفی، تا شهروندان پاریس را «کوماتیک» کند و وقتی آنها احساسات منفی را تجربه میکنند، آنها را به ابرشرور تبدیل میکند.
او قصد دارد از جواهرات استفاده کند تا با آرزو، همسرش امیلی آگرست که توسط «معجزهی طاووس» آسیب دیده و به کما رفته بود را به زندگی بازگرداند. او گاهی از دستیارش ناتالی سانکور کمک میگیرد، که با استفاده از جواهر امیلی به اسم مایورای ابرشرور و پرهایی به نام آموک برای ایجاد هیولاهای حسی، شکلهای جادویی از زندگی با تنوع ظاهری بیپایانی از اشکال و تواناییها استفاده کند.
با سرسختتر شدن تبهکاران هاک موت، استاد فو، نگهبان معجزهآسا، به دختر کفشدوزکی اجازه میدهد تا معجزههای مختلفی را از او قرض بگیرد و دیگر همکلاسیها و دوستانش را به عنوان ابرقهرمان استخدام کند.
عاشقانه های کارتون دختر کفشدوزکی و گربه سیاه
مارینت و آدرین همچنین با لوکا کوفین گیتاریست و کاگامی تسوروگی شمشیرباز آشنا میشوند و به آنها علاقه پیدا میکنند و عاشقانههای پیچیدهشان، پیچیدهتر میشود.
از سوی دیگر، آنها همچنین دشمن کلوئه بورژوا، که قبلاً از طرفداران دختر کفشدوزکی، لیلا روسی، یک دروغگوی بیمارگونه، و فلیکس فتوم، پسر عموی مادری آدرین، که انتقامجویی علیه آگرستها دارد، میشوند.
دختر کفشدوزکی همچنین شاهد آینده ای جایگزین است که در آن گربه سیاه به نسخه ای دیوانه و قاتل از خود به نام گربه سفید تبدیل شده است. اگرچه وجود او از تاریخ پاک شده است، اما خاطره او باعث زخمی شدنش میشود.
فصل چهارم کارتون دختر کفشدوزکی و گربه سیاه
در فصل چهارم، مارینت نگهبان می شود و تمرینات خود را زیر نظر سو-هان، رهبر نگهبانان آغاز می کند. ناتالی به دلیل استفاده از معجزهی طاووس بیمار می شود، بنابراین هاک موت آن را خوب میکند و با معجزه خود ترکیب می کند تا به «شادو موت» تبدیل شود، که می تواند هم شرور و هم احساساتی خلق کند.
بهترین دوست مارینت، آلیا سزر، از هویت مخفی او مطلع می شود و لوکا به طور تصادفی هویت دختر کفشدوزکی و گربه سیاه را کشف می کند، اما آنها را برای خود نگه می دارد. با گذشت زمان، مارینت شروع به اولویت دادن به آلیا و سایر نیروهای موقت نسبت به گربه سیاه می کند.
گابریل در نهایت تقریباً به تمام جواهرات معجزه آسا دسترسی پیدا می کند، البته معجزه طاووس را به فلیکس واگذار می کند. دختر کفشدوزکی و گربه سیاه بار دیگر تنها دو قهرمان میشوند.
در فصل پنجم، گابریل که اکنون مونارک است، قدرت های معجزه آسا را روی حلقه ها اعمال می کند و آنها را به شروران خود می دهد تا قدرت خود را تقویت کنند و جواهرات واقعی را برای خود نگه دارند. مارینت همچنین سعی می کند از عشق به آدرین دست بردارد، اما او شروع به درک احساسات خود نسبت به او می کند.