متنهای زیبا و شاعرانه درباره قدم زدن!
پاییز است و فصل قدم زدن زیر برگ ریزان زیبای پاییزی. متن های کوتاه و شعرهای جالب لذت بیشتری می دهد.
به گزارش وقت صبح قدم زدن همیشه جذاب است حتی اگر در زمستان سرد و تابستان باشد اما پاییز چیز دیگری است. باهم چند شعر زیبای پاییزی بخوانیم.
طوفان نبودنت تنم را میتکاند
و من کوچههای بیتو بودن را
دست در دست خیالت
قدم میزنم!
قدم میزد غمت در ریشههایم
زدی سنگ و شکستی شیشههایم
تو و دلگرمی آغوش خسرو
من و کوه و صدای تیشههایم
گفت: ترکم میکند! در زیر باران دور شد
یک قدم برداشت اما یک خیابان دور شد
گریه میکردم که شاید رد شود آرامتر
رو که برگرداند، خندید و شتابان دور شد
بگو چگونه
وابستهی بودنت نباشم
که اینگونه زندگیام را
با من قدم میزنی
و خندهات را
بیخ گوشم جا میگذاری
حتما که نباید طناب دور گردنت باشد یا اسلحه روی شقیقهات!
گاهی یک «می روم» کافیست تا بدانی فاصلهات تا مرگ یک قدم بیشتر نیست…. !
برکت اونجایی رفت از رابطهها که به جای چند ساعت
هم قدم شدن کنار هم میرید با ماشین دور دور
قدم زدن به تنهایی زیر باران را دوست دارم
چون هیچ کس گریههایم را نخواهد دید
زمستان است و ما در جادهای برفی قدم میزنیم …
در حالی که عشقی که در چشمانت میدرخشد
قلبم را لمس میکند
و دستانت که به داغی تابستان است دستانم را
قدم زدن شبانه در کنار تو
رویایی است که هر شب محقق میشود
… در خوابهایم
باران بهانه بود، دلم تنها قدم زدن با تو را میخواست
ای کاش میشد با تو ساعتها قدم زد
از راه آهن تا شمیران زیر باران…
باور کن از تو دست شستن کار من نیست
عشق تو میگردد دو چندان زیر باران
وقتی دعا در زیر باران مستجاب است
دیگر چه کاری بهتر از آن زیر باران
پاییز و قدم زدن
پاییز فصل قدم هاست
فصل قد کشیدن من و تو
حیف عمر رابطه قد نداد
تا قداره درختان پاییزی را بازهم بیندازیم!
ای دوست به دوستی قرینیم تو را
هرجا که قدم نهی زمینیم تو را
در مذهب عاشقی روا کی باشد
عالم تو ببینیم و نه بینیم تو را
قدم میزد غمت در ریشههایم
زدی سنگ و شکستی شیشههایم
تو و دلگرمی آغوش خسرو
من و کوه و صدای تیشههایم
مرا در انتظاری جاودان کاشت
قدم سمت جهانی تازه برداشت
دلم آیینه دلبستگی بود
محلِسنگ بر آیینه نگذاشت
گر هزاران دام
باشد در قدم
چون
تو با مایی
نباشد هیچ غم…