علت واقعی فوت علی حاتمی چه بود؟
حاتمی سرطان لوزالمعده داشت. آن اوایل همه فکر میکردند زخم معده است و آخرش فردین باعث شد تا نوع بیماری شناخته شود.
به گزارش وقت صبح، حاتمی سرطان لوزالمعده داشت. آن اوایل همه فکر میکردند زخم معده است و آخرش فردین باعث شد تا نوع بیماری شناخته شود. فردین دوست دکتری داشت که در یک میهمانی بعد از شنیدن جریان دردهای علی از فردین خواست به علی پیشنهاد کند آزمایش خاصی را انجام بدهد.
فردین با من تماس گرفت و وقتی مطمئن شدیم قبلا این آزمایش را انجام نداده همراه علی و فردین و داوود رشیدی به بیمارستان دی رفتیم و عصر آن روز معلوم شد سرطان لوزالمعده دارد.
دردهایش با یک کمر درد شروع شده بود و دکترها میگفتند باید پیادهروی کنی. بعد راه رفتن در استخر را تجویز کردند و کار به انرژیدرمانی هم کشید تا اینکه بعد چهار ماه با پیشنهاد فردین همه چیز روشن شد. علی ده روز در بیمارستان خوابید و در آن ده روز در اتاقش هر شب برنامه بود. دوستانش با کمانچه و تنبک و... سراغش میرفتند و نمیگذاشتند تنها بماند. بعد از آن دردهایش شدیدتر شد؛ به قدری که بعضی شبها سرش را از پنجره خانه بیرون میآورد و فریاد میزد.
داستان دلخوری حاتمی از اکبر عبدی
حاتمی فیلمنامهای داشت به اسم «گاردنپارتی» که برای نقش اول آن روی اکبر عبدی حساب کرده بود. قرار بود اکبر در این فیلم زنپوش شود. یک بار هم عبدالله اسکندری در خانه حاتمی یک تست گریم روی چهره اکبر اجرا کرد که دیدند خیلی خوب شد و در واقع روی چهره او جواب داد. داستان «گاردن پارتی» در دوره رضا شاه و زمان کشف حجاب میگذشت. آن زمان عبدی و اسکندری با میرباقری سر صحنه سریال «امام علی» (ع) بودند.
ظاهرا آنجا داستان زنپوش شدن اکبر را برای میرباقری تعریف میکنند و نتیجه اینکه او هم «آدم برفی» را بر پایه زنپوش شدن عبدی ساخت. علی سر این جریان خیلی از دست اکبر و اسکندری دلخور شد. بعد از ساخته شدن «آدمبرفی» به علی گفتم داستان آن با «گاردنپارتی» کاملا متفاوت است اما گفت همین که عبدی در فیلم زنپوش میشود کافی است تا «گاردن پارتی» را نسازم. علی «گاردن پارتی» را بعد از آن جریان به من بخشید.
عبدی او را روی تخت ندید
روزهای آخر یک روز اکبر عبدی برای آشتی به خانهاش آمد. علی آن روزها بیهوش بود؛ نه چیزی میدید و نه چیزی میشنید. اکبر اصرار داشت حاتمی را ببیند. علی در اتاقش روی تخت خوابیده بود و یک شمد سفید سر تا پای او را پوشانده بود. به اکبر گفتیم علی روی تخت خوابیده. اکبر وارد اتاق شد اما بعد از لحظهای خارج شد و گفت روی تخت که کسی نیست. ما با تعجب وارد اتاق شدیم و شمد را کنار زدیم. علی هنوز روی تخت بود اما در آن روزها به قدری لاغر و نحیف شده بود که اکبر او را زیر شمد تشخیص نداده بود. اکبر به سرش کوبید و زد زیر گریه. علی همان شب تمام کرد.
منبع: اقتصاد نیوز