گفتگوی جالب نیم قرن پیش با فرهاد مهراد؛ چرا گوشه گیری؟

گفت‌وگویی بخوانید با فرهاد مهراد، خواننده جمعه، وحدت و گنجشگک اشی مشی که ۵۳ سال پیش در مجله جوانان منتشر شد.

کد خبر : ۲۲۵۰۵۵
لینک کوتاه کپی شد
0

به گزارش وقت صبح به نقل از اطلاعات آنلاین، فرهاد مهراد (۱۳۲۲- ۱۳۸۱) ۲۹ دی ماه امسال ۸۰ ساله شد. این خواننده گزیده‌کار خیلی کم به گفتگو و مصاحبه با مطبوعات راضی می‌شد.

متنی که برای اولین بار در نت فارسی منتشر می‌شود گپی است بین هوشنگ حسینی خبرنگار صفحه هنری مجله جوانان در سال ۱۳۴۹ یک ماه قبل از اکران فیلم رضا موتوری (مسعود کیمیایی).

با اکران این فیلم برای اولین بار صدای فرهاد در سراسر کشور با شنیده شد.

تا قبل از آن فرهاد خواننده گروه بلک کت در کوچینی بود و ترانه‌های ری چارلز خواننده مشهور سیاه پوست آمریکایی را باز‌خوانی می‌کرد.

گفت‌وگوی حسینی و فرهاد را که شماره دوشنبه ۷ مهر ۱۳۴۹ مجله جوانان از نشریات موسسه اطلاعت منتشر شده بخوانید و دو عکس از او را ببینید. به گزارش «اطلاعات آنلاین» متن این مصاحبه بدین شرح است:

وقتی برای دیدن فرهاد به دانسینک «کوچینی» رفتم سالن انباشته از مردمی بود که برای شنیدن صدای گرم او به آنجا آمده بودند.

دیدم و با او به صحبت نشستم. فرهاد مجرد، منزوی و گوشه‌گیر است. غم عجیبی در صدایش موج می‌زند، در مورد هنرش بسیار متواضع و بی‌ادعاست وقتی او می‌خواند سکوت محض، سالن را احاطه می‌کند و بعد از پایان آوازش، تا چند دقیقه این سکوت تحسین‌آمیز ادامه دارد و حالا من در برابر فرهاد مهراد خواننده پرقدرت گروه «بلاک‌کتز» نشسته‌ام و با او که «ری‌چارلز» ایران لقب گرفته است حرف می‌زنم.

 

ـ فرهاد چرا آنقدر گوشه‌گیر هستی؟ 

ـ من مثل بقیه مردم زندگی می‌کنم با این تفاوت که ته صدائی دارم. من فکر می‌کنم که مردم بمن لطف دارند وگرنه من هنری ندارم که درباره‌اش سروصدا بشود.


ـ در لندن چه کرده‌ای؟ شنیده‌ام در آنجا به تو پیشنهادات خوبی شده.
ـ من برای کار به لندن نرفته بودم فقط می‌خواستم مدتی استراحت کنم. یک روز با دوست ایرانی‌ام به یک اغذیه فروشی رفته بودم و در آنجا با جوانی اسکاتلندی که با دوستم آشنائی داشت، آشنا شدم دوستم مرا به او معرفی کرد و او وقتی صدای مرا شنید شماره تلفن «هوارتن» آهنگساز نات کینگ‌کول را به من داد به او تلفن کردم و وقت گرفتم برایش جالب بود که یک ایرانی آهنگ‌های غربی می‌خواند، مرا به خانه خود برد و من برایش با پیانو خواندم، بعد از شنیدن صدایم در حدود یک ربع ساکت بود، بعد گفت که من یک استودیو در نیس دارم و قرار ملاقات بعدی را در نیس گذاشتیم که من نرفتم.

ـ چرا؟
ـ کارم بی‌دلیل بود شاید حوصله رفتن به پاریس را نداشتم آخر قرار بود مرا برای ضبط، با خودش به پاریس ببرد.

ـ دلت نمی‌خواهد شهرت بین‌المللی داشته باشی؟
- همین زندگی برایم بس است، یک قهوه، گوشه ... و یک زندگی معمولی.

ـ در لندن در هیچ اجتماعی، نخوانده‌ای؟ 
ـ چرا، چند شب معدود، در چند رستوران و... خواندم؛ و البته به وسیله همان جوان اسکاتلندی به رئیس ارکستر معرفی شدم. پس از آن چند شب، چندین بار به تناوب، همان ارکستر از من خواست که با آن‌ها بخوانم، در طول سه ماه چند بار با آن‌ها خواندم.

ـ مردم از تو استقبال کردند؟
ـ بله... من اصلاً از انگلیسی‌ها که به خونسردی معروفند انتظار نداشتم. چون آن‌ها خواننده خودشان را که در همانجا می‌خواند تشویق نمی‌کردند شاید به دلیل این که من یک خارجی بودم و به زبان آن‌ها می‌خواندم برایشان جالب بود.

ـ شایع است که تو برای معالجه بیماری روانی، به لندن رفته‌ای این تا چه حد راست است.
ـ انگیزه رفتن من این نبود.

ـ حالا چه می‌کنی.
ـ فقط در کوچینی می‌خوانم.

ـ مثل این‌که از اول در اینجا شروع بکار کرده‌ای.
ـ نه اول در اهواز بودم، ولی قسمت اعظم کارم را در کوچینی بودم.

ـ شنیده‌ام که کمپانی‌های صفحه پرکنی از تو خواستند که صفحه پرکنی، چرا این کار را نمی‌کنی؟
ـ تازگی‌ها چنین پیشنهادی به من نشده، ولی آن موقع که قانون حمایت از هنرمندان به تصویب نرسیده بود کمپانی «ایران گرام» از من خواست که اجازه بدهم برنامه‌ای را که در آورد و قرار بود بابت آن مقداری پول به من بپردازند، ولی من قبول نکردم و آن‌ها خیلی محترمانه بدون اجازه من این کار را کردند، ولی حالا اگر پیشنهاد خوبی به من بشود قبول می‌کنم.

ـ چرا با این که ترانه ایرانی نمی‌خوانی خواندن ترانه فیلم رضا موتوری را قبول کردی.
ـ به آقای اسفندیار منفردزاده که موزیک متن این فیلم را ساخته است احترام می‌گذارم و به همین جهت قبول کردم.

ـ چه نظری راجع به خوانندگان جاز ایران داری؟
ـ خواننده جاز نداریم.

ـ غم عجیبی در صدای توست، از غم‌های وجودت سرچشمه می‌گیرد.
ـ مسلماً صدای من، صدای شادی نیست. حتی وقتی که آهنگ‌های شاد، می‌خوانم.

ـ پیامی برای خوانندگان نداری؟
ـ از همه خوانندگان شما و از همه جوانانی که برای شنیدن صدایم به «کوچینی» می‌آیند متشکرم و دست همه را می‌فشارم.