علایم بحران میانسالی کدامند؟

خطرپذیری هیچ ایرادی ندارد، درحقیقت خطرپذیری می‌تواند حرکتی پرقدرت باشد. اما اگر دارید طوری رفتار می‌کنید که نشان می‌دهد خطرهای بزرگ را در لحظه انتخاب می‌کنید، بدون اینکه درباره‌اش برنامه‌ریزی کرده باشید، می‌تواند نشانه‌ای از این باشد که دچار بحران زودهنگام میان‌سالی شده‌اید.

کد خبر : ۲۲۲۱۵۷
لینک کوتاه کپی شد
0

به گزارش وقت صبح، خطرپذیری هیچ ایرادی ندارد، درحقیقت خطرپذیری می‌تواند حرکتی پرقدرت باشد. اما اگر دارید طوری رفتار می‌کنید که نشان می‌دهد خطرهای بزرگ را در لحظه انتخاب می‌کنید، بدون اینکه درباره‌اش برنامه‌ریزی کرده باشید، می‌تواند نشانه‌ای از این باشد که دچار بحران زودهنگام میان‌سالی شده‌اید.

فرهنگ عامه درباره شکل بحران میان‌سالی ایده‌های زیادی دارد. حقیقت آن است که بحران‌های میان‌سالی با هم تفاوت دارند و بر مبنای یک برنامه واحد رخ نمی‌دهند. اگر احساس بی‌قراری و فرسودگی دارید، احتمالا بحران میان‌سالی زودهنگام سراغتان آمده است. با ما همراه باشید تا به شما بگوییم چه نشانه‌هایی می‌گویند در حال پشت‌سر گذاشتن بحران میان‌سالی هستید.

۱.خطرپذیری‌تان بالا رفته است

خطرپذیری هیچ ایرادی ندارد، درحقیقت خطرپذیری می‌تواند حرکتی پرقدرت باشد. اما اگر دارید طوری رفتار می‌کنید که نشان می‌دهد خطرهای بزرگ را در لحظه انتخاب می‌کنید، بدون اینکه درباره‌اش برنامه‌ریزی کرده باشید، می‌تواند نشانه‌ای از این باشد که دچار بحران زودهنگام میان‌سالی شده‌اید. خطراتی که هرگز قبلا به آن‌ها فکر نمی‌کردید، از ماجراجویی‌هایی که آدرنالین را به اوج می‌رسانند تا قمار یا صمیمیت با آدم‌هایی که هرگز تا قبل از آن به فکرشان نبودید، برایتان تبدیل به امری عادی می‌شوند. به نوعی تبدیل به آدمِ فی‌البداهه عمل کردن می‌شوید و نمی‌توانید دلیل خاصی برای این گرایش‌تان بیان کنید. شما صرفا یک چیز می‌خواهید:

۲.عمیقا احساس می‌کنید باید تغییری اساسی در زندگی تجربه کنید

حس می‌کنید که چیزی در زندگی‌تان باید تغییر کند. شاید صرفا محل زندگی، شغل، شریک زندگی یا عوامل بیرونی زندگی‌تان نباشد. شما احساس می‌کنید که باید خودتان را تغییر دهید. فهمیده‌اید شیوه‌ای که تا اینجای کار امور را انجام داده‌اید، شیوه‌ای کهنه است و تمایلی ندارید تماشاگر تکرارهای بی‌پایان باشید. برای محتوای جدید، تجربه‌های تازه، رنگ‌های درخشان‌تر و چیزهای جدیدی که دور و برتان را از آن پر کنید، آماده‌اید. یک تغییر تازه می‌خواهید.

۳.بی‌قراری می‌کنید و هر روز هفته ۲۴ساعته درجه‌ای پایین از اضطراب دارید

کمی اضطراب همیشه و همه‌جا همراهتان است. همین اضطراب دائمی است که نیاز به تغییر و اینکه حس می‌کنید چیزی در زندگی‌تان درست نیست را در شما برمی‌انگیزد. حس می‌کنید باید از نو بسازید و اضطراب‌تان در زندگی روزمره به مسئله‌ای واقعی تبدیل می‌شود.

۴.در زمان کوتاه نوسان خلقی شدیدی را تجربه می‌کنید

نوسان خلقی‌تان شدید شده و اطرافیان‌تان سعی می‌کنند که در کنارتان محتاط‌تر باشند. یک روز پرانرژی و شور از خواب بیدار می‌شوید، روز بعد باتری‌تان خالی است. اصلا نمی‌دانید این چه حالیست اما بعد از اینکه احتمالاتی مثل سندرم دوقطبی و مسائل مرتبط با روان‌پریشی رد می‌شود، فقط چند گزینه محدود برای توضیح علت این نوسانات خلقی باقی می‌ماند:

از خودتان یا زندگی‌تان در حال حاضر راضی نیستید و این شما را خشمگین می‌کند.

۵.سعی می‌کنید چیزهایی را امتحان کنید که قبلا هرگز نکرده‌اید

زندگی‌تان همواره با باورها، رسومات و خط قرمزهایی هدایت شده که هرگز از آن‌ها تخطی نکرده‌اید. اما این خطوطی که هرگز از آن‌ها تخطی نکرده‌اید ناگهان شروع به محو شدن می‌کنند و شما حس می‌کنید مشتاقید که کارهای تازه‌ای را در لحظه آغاز کنید:

*امتحان مواد مخدر

*تجربه روابط تازه و اشکال تازه‌ای از رابطه

*دیدن جهان به شیوه‌ای تازه چه از لحاظ معنوی و چه از لحاظ مذهبی

*رسیدن به درک تازه‌ای از اخلاق و اخلاق‌مداری که هرگز قبلا در خودتان تصور نکرده بودید

شما دارید به شخصی تازه تبدیل می‌شوید. یا شاید دارید آن بعدی از شخصیت‌تان را که به دلیل نقاب‌های اجتماعی همیشه مخفی نگه داشته بودید، رو می‌کنید.

۶.سبک‌های تازه لباس‌پوشیدن را امتحان می‌کنید

طوری لباس می‌پوشید که در گذشته هرگز امتحان نکرده بودید و سبک‌های تازه‌ و ابعاد تازه‌ای از شخصیت‌تان را رو می‌کنید که برای دوستان و اعضای خانواده‌تان جدید است و تصور نمی‌کنند که این فرد «شما» هستید.

ممکن است ولخرجی کنید، چیزهایی بخرید که انرژی متفاوتی دارند یا وسیله نقلیه‌تان را با یک وسیله کاملا متفاوت تاخت بزنید. مثلا ممکن است تویوتای آخرین مدل‌تان را با یک کامیون تاخت بزنید و با همان به سفر دور کشور بروید. دیگر برایتان مهم نیست که دیگران چه فکری درباره زندگی‌تان می‌کنند. شما هستید که انتخاب می‌کنید چه کسی باشید. خیلی علاقه پیدا کرده‌اید که خودِ واقعی‌تان را بدون ترس از قضاوت شدن رو کنید یا دارید تلاش می‌کنید یک منِ تازه خلق کنید.

۷.دارید عادت‌ها و روزمرگی‌هایتان را تغییر می‌دهید

آنچه قبلا یک عادت روزمره بود به شیوه‌های مختلف تغییر می‌کند. مثلا قبل از شروع کارتان تصمیم می‌گیرید بروید بدوید یا ورزش کنید. یا ممکن است عادت‌های مخرب مثل استعمال مواد مخدر را شکل بدهید. ممکن است آخر هفته‌ها خیلی تصادفی به مکان‌هایی بروید که قبلا هرگز نرفته بودید و یا به فعالیت‌ها و آدم‌هایی علاقه‌مند شوید که هرگز قبلا علاقه‌ای نداشتید. روزمرگی‌هایتان مدام در حال تغییر است و شاید به ندرت متوجه آن‌ها شوید. حس می‌کنید که روزمرگی‌ها و عادت‌های گذشته مثل باری روی شانه‌هایتان سنگینی می‌کند و دوست دارید این بار را بردارید و پاهایتان را دراز کنید.

۸.خریدهای بزرگ و تکانشی دارید

شروع به خریدن چیزهایی می‌کنید که قبلا تصور نمی‌کردید به آن‌ها نیاز داشته باشید. یک روز خیلی عادی سر کار می‌روید و وقتی برمی‌گردید یک تلویزیون نمایش خانگی خریده‌اید. روز بعدی تصمیم می‌گیرید که یک تخته موج‌سواری بخرید یا به همراه کسانی که تازه با آن ها آشنا شده‌اید تا دیروقت مهمانی بگیرید. ممکن است ناگهان همه کمد لباس‌تان را با لباس‌های جدید عوض کنید.

۹.روابط‌تان در حال گذر از تحولات بزرگ است

کلیشه‌ها می‌گویند که دوران میان‌سالی افراد تصمیم به جدایی یا تجربه روابط تازه می‌گیرند. اما همیشه هم به همین واضحی نیست و افراد تغییرات زیرپوستی‌تری را تجربه می‌کنند. ممکن است در رابطه یا مجرد باشید. اما احساس‌تان در هر دو مورد در حال تغییر است. اگر در رابطه باشید، شاید قاطع‌تر شوید یا عقب بکشید. شاید وسوسه شوید جدا شوید یا تشخیص دهید که شریک زندگی‌تان برای آنکه رابطه ادامه پیدا کند، باید تغییر کند.

۱۰.دلتنگی شدیدی برای گذشته‌ احساس می‌کنید

درباره روزهای خوب کودکی، نوجوانی و سایر مراحل زندگی‌تان فکر می‌کنید و احساس عمیقی از دلتنگی برای گذشته دارید.

آن روزهای خوب کجا رفتند؟

حس می‌کنید آن هویتی که آن زمان داشتید اصیل‌تر بود.

الان تبدیل به چه کسی شده‌اید؟ چرا حس می‌کنید دیگر اصیل نیستید؟

دوست دارید آن حس اصالت را دوباره باز گردانید و احساس می‌کنید این حس مانند گنجینه‌ای در جایی در گذشته دفن شده و می‌توانید آن را پیدا کنید.

۱۱.دوستان و حلقه اجتماعی‌تان بسیار تغییر می‌کند

دوستانی که قبلا رفیق گرمابه‌وگلستان‌تان محسوب می‌شدند کم‌کم کم‌رنگ می‌شوند. دیگر مثل قبل با همان آدم‌ها صمیمی نیستید. ممکن است به دوستان قدیمی هنوز هم گاه و بیگاه محبت کنید اما حس می‌کنید این رابطه‌ها دیگر در عمق خود آن درخشش لازم را ندارند. اکنون به نوع دیگری از آدم‌ها پیوند می‌خورید و روابطی را در حلقه‌های اجتماعی شکل می‌دهید که قبلا رایج نبودند. خوب یا بد، دارید به آدم جدیدی تبدیل می‌شوید.

۱۲.از انتخاب‌ها و شغل‌تان انتقاد می‌کنید

ممکن است در این برهه هنوز شغل‌تان پا نگرفته باشد اما بهرحال دچار تردید هستید. به یک مسیر شغلی تازه یا دور زدن در این مسیر فکر می‌کنید. ممکن است همین حالا هم استعفا کرده باشید یا خیلی جدی به این فکر کنید که دو هفته قبل از استعفا وضعیت‌تان را به محل کار اطلاع دهید. این کار را صرفا به خاطر اینکه «خوشحال نیستید» یا «حس می‌کنید استحقاق‌تان بیشتر است» انجام نمی‌دهید. غریزه‌ای در درون شماست که به شما می‌گوید این شغل شما نیست یا شغل‌تان به بن‌بست رسیده و انتخاب‌های شغلی‌تان نیاز به تغییر یا تقویت شدن دارند.

۱۳.به مرگ و کوتاهی زندگی خیلی فکر می‌کنید

متوجه می‌شوید که اغلب دارید به مرگ فکر می‌کنید و این فکر کردن شبیه فکرهای مرحله نوجوانی نیست. حقیقت مرگ شما را فرا گرفته است. ممکن است تا اینجای زندگی‌تان عزیزان و دوستانی را از دست داده باشید که باعث شده این فکر به ذهن و قلبتان خطور کند. هرچند تلاش می‌کنید به این مفهوم فکر نکنید، فایده‌ای ندارد. به رسمیت شناختن فناپذیری و مرگ یعنی متوجه شده‌اید که زندگی مهم است و نیاز دارید در فرصت کوتاهی که مانده با خودتان روراست باشید.

من کی هستم؟

اگر بحران زودهنگام میان‌سالی سراغ‌تان آمده باید بدانید که دلیلش یک پرسش عمیق‌تر است و آن اینکه:

من کی هستم؟

این پرسش در لایه‌های عمیق‌تر می‌پرسد: چه کسی می‌خواهم باشم؟

هر بحرانی در درون خود یک فرصت دارد و شناسایی این فرصت بستگی به رفتار شما با آن دارد. هرچند بحران میان‌سالی می‌تواند مختل‌کننده و منحرف‌کننده باشد، فرصتی عالی را برای خودآگاهی و تصمیم‌گیری فراهم می‌کند که فکر کنید حقیقتا چه چیزی در زندگی‌تان مهم است و به سوی کدام آینده می‌خواهید حرکت کنید.