سرنوشت دختری که در دوران نامزدی عاشق شد!

حتی توی ایامی که موقتا من رو ترک کرد (۲ ماه) من با اینکه هنوز نمی‌دونستم واقعا نامزدم رفته یا هستش و قصدش برای ازدواج با من چیه. . باز هم مراقبت می‌کردم از چشمم …

کد خبر : ۲۱۸۸۱۴
لینک کوتاه کپی شد
0

به گزارش وقت صبح، همیشه از بچگی یاد گرفته بودم که میگن وقتی میخای ازدواج کنی، چشمت را حسابی باز کن. و وقتی که ازدواج کردی، چشمت رو ببند. 

این‌ها برای این بود که عشق دوم وارد زندگی نشه و خیلی چیزای دیگه رخ نده. البته دوران نامزدی و عشق دوم توی زندگی خیلی‌ها رواج داره. 

این رو همیشه تو ذهنم داشتم. 

بعد از این که ویژگی‌های همسر مورد علاقم رو نوشته بودم تو یه دفتر

۱۵ فروردین ۹۶ فردی که ۹۵ درصد با ویژگی‌های نوشته شده، تطابق داشت از من خاستگاری کرد. 

اون ۵ درصد هم مربوط بود به شغل مورد نظرم که دوست داشتم، همسرم استاد دانشگاه معماری باشه، اما فردی که از من خواستگاری کرده بود استاد نبود و مهندس معمار بود. (راستی این قانون نوشتن معجزه می‌کنه) 

با اینکه فردی مذهبی مقید بودم در عین حال، خودم رو از خطا بری نمی‌دونستم و اون قضیه باز و بسته کردن چشم رو حسابی بهش توجه داشتم. 

از راه رسیدن عشق دوم

اواسط دوران نامزدی و عشق دومی که از راه می‌رسید. 

تا اینکه پا داد و برای گذراندن یه دوره آموزشی به یک دانشگاه غیر انتفاعی رفتم. 

استادهای زیادی اونجا بودن. 

اما یکی از استادها خیلی برای همه جلب توجه می‌کرد. 

من هم به این سیگنال‌ها خیلی توجه داشتم تا مبادا شیطان تو رگ و پوستم نره، و مبادا از شوهرم که از من دوره، و نمی‌بینمش، دلسرد بشم. (با اینکه نامزدم عیوبی داشت که اگر نداشت، خیلی بهتر بود و پتانسیل توجه پیش نمی‌اومد). 

خلاصه اینکه وارد یک مبارزه با نفس و استادم شدم. همش توی ذهنم می‌گفتم دختر خوب، دست بالا دست زیاده. 

تو اگ حتی بخای به اون استاد توجه کنی. حتی اگر بدستش هم بیاری، فردا روزی کسی هست که از استاد بهتره. 

پس باید توجه کنی که روی خودت کار کنی. 

خلاصه اینکه این احساس‌های زودگذر رو حربه شیطان می‌دیدم. 

حتی روزهایی که نامزدم به ناحق با من بحث می‌کرد و قهر بود کاملا نسبت بهش وفادار بودم. 

حتی توی ایامی که موقتا من رو ترک کرد (۲ ماه) من با اینکه هنوز نمی‌دونستم واقعا نامزدم رفته یا هستش و قصدش برای ازدواج با من چیه. 

باز هم مراقبت می‌کردم از چشمم …

ناگفته نمونه که من هرگز این چیزها رو به همسرم نمی‌گفتم. 

خلاصه اینکه، زد و خورد و دوره چند ماهه دانشگاه تموم شد و خوشحال بودم که از این شر رد شدم. 

شفاف‌سازی خطر دوران نامزدی و عشق دوم که واقعا توهم بود. 

چند ماه گذشت تا اینکه ازدواج ما کاملا بهم خورد. و با ناباوری نامزدم قید منه وفادار و ایثارگر که خیلی در حقش لطف کرده بودم رو زد. 

بعدش دقیقا عصر همون روزی که این جریان تموم شد، استادم به من پیام داد و درخواست همکاری در بخشی کرد. 

اما خیلی عجیب بود که من اصلا حوصله این استاد رو نداشنم. انگار اصلا جذابتی نداشت. با این که فضا باز بود برای وارد یک رابطه شدن و حتی رابطه موفق‌تر. باز هم من اصلا نتونستم ایشون رو تحمل کنم. 

اصلا این شرایطی بود که خیلی‌ها آرزوش رو داشتن! 

درخواست ایشون رو رد کردم

بعد از مدتی یک دوست مشترک، از طرف ایشون از من درخواست‌هایی کرد که مبنی بر اشنایی برای ازدواج بود. اما من واقعا تمایلی نداشتم. . 

نه اینکه دلم پی نامزد قبلی‌ام باشه. نه. اون دیگه تموم شده بود. 

نه اینکه کسی تو ذهنم باشه. نه اصلا، فقط یک چیزی تو ذهنم جرقه خورد و به دلم القا شد که دختر خوب. 

شیطان خیلی چیزها رو زینت میده که در حقیقت زینت نیست. 

چرا استادی که در ایام متاهلی ات، برات جذاب بود. چرا الان که مجرد شدی برات چذاب نیست؟ مگه برعکسه؟ 

و به این نتیجه رسیدم که وقتی که ما یک هدف مقدس داریم (حالا چه به نتیجه برسه چه نرسه) شیطان خیلی چیزها رو زینت میده. تا از سمت راست بیرون بیاییم. اما باید توگل به حدا داشت و حربه‌های شیطون رو شناخت. 

نصیحت

روی حرف با توی جوان عزیزه اگر انتخابت رو کردی. اما گاهی این و اون دلت رو می‌برن. یاد داستان من بیفت و به خودت بگو. این زیبایی و این جذابیت کار شیطانه. این فرد هرگز نمی‌تونه ارامش بخش من باشه. فقط باید شیطان رو رد کنم و به همسرم لبخند بزنم و بهش فکر کنم. 

یادت باشه که هر کسی رو هم ک انتخاب کردی. حتی اگر بخای با نفر بعدی جایگزین کنی … مطمئن باش بهتر از اون هم سر راهت میاد و تو نمی‌تونی توی کل عمرت عزیزت رو هی تعویض کنی. 

باید با نفس خودت کار کنی و ابزارهای شیطان رو بشناسی. 

من الان مجردم. خبری از نامزدم نیست و می‌تونم با اعتماد کامل به خودم وارد رابطه‌ای بشم که استادم می‌خوات (سالم و خدا پسند). اما واقعا میلی به این استاد ندارم. آیا غیر از اینه که این میل کاذب در ایام متاهلی توسط شیطان زاده شده بود؟ 

و بهت میگم که اگر با عزیزت قهری. اگر با عزیزت مشکلی داری. دلیلی نداره چشمت رو روی غریبه باز کنی. 

(شاید لازم باشه مثل من گاهی دانشگاه یا محل کار نری یا روی دلت پا بذاری و به کسی توجه دلی کنی که شاید باهت قهره. اما مطمئن باش. توی مسیر درست و خدا پسند بودن برکت خاص خودش رو داره). 

پ ن: این خاطره واقعا معاصر از زندگی یکی از دوستان بود. آیا تو هم تجربه ارزشمندی داری؟ 

منبع: شادزیستی