نگاه های معنادار برادر شوهرم کم کم وسوسه‌ام کرد و در نبود شوهرم..!

نگاه های معنادار برادر شوهر باعث شد تا زن جوان عشقی در دلش نسبت به او پیدا کند و در نبود شوهرش رابطه آنها عمیق تر شکل بگیرد.

کد خبر : ۲۱۴۸۷۶
لینک کوتاه کپی شد
0

به گزارش وقت صبح ، به اصرار خانواده ام ازدواج کردم اما زندگی من به گونه ای نبود که تمام نیازها و خلا های عاطفی من را برآورده کند.

فرشید پیوسته از این شهر به آن شهر در حال سفر بود ودر هرجایی که می توانست زمین می خرید و با دیگر همکارانش شروع به ساختن آن می کرد.

گرچه مجبور بودم به دلیل موقعیت شغلی او گاهی مدت ها از او به دور باشم .

ولی چندان دوری او آسیبم نمی داد زیرا ما تنها از نظر جسمی با یکدیگر در ارتباط بودیم.

از ابتدا روح از کالبد زندگی ما رخت بر بسته بود وبسان ساختمان هایی که همسرم می ساخت جنسش از سنگ و سیمان شده بود.

چند سالی گذشت تا در فراسوی گذشت زمان خدا فاطیما دخترم را به ما ارزانی داشت .

حضور برادر شوهرم در زندگی ام پررنگ شد

در غیاب و نبود فرشید، در بیشتر اوقات این سهیل برادر او که دانشجو و مجرد بود.

گاهی به من و برادر زاده اش سری می زد و در برخی از موارد که دخترم بیتابی می کرد.

ما را با خود به سینما وسایر مراکز تفریحی و گردشی می برد .

همسرم نیز خود از این موضوع با خبر بود و چندان بدش هم نمی آمد که از انجام تکالیفش در قبال خانواده خود شانه خالی کرده بود.

او چندین بار حضوری وغیر حضوری سعی کرد به من بفهماند که باید با او رابطه داشته باشم .

من که مدتی بود در شک و تردید رابطه ای پنهانی با او به سر می بردم.

ولی چندان از اعتیاد همسرم ناراحت نبودم .

زیرا می دانستم هر اندازه که او در افیون مصرف مواد مخدر فرو رود.

من خواهم توانست به آسانی و با فراغ بال بیشتری دلدادگی های خود را با سهیل تقسیم کنم.

آری، به سهیل پیشنهاد دادم که اگر علاقمند است که از این نقشه های عروسکی رها شده است.

برای همیشه در زیر یک سقف با یکدیگر زندگی کنیم، بهتر است وجود برادرش را از صفحه روزگار پاک کند.

سهیل در ابتدا این پیشنهاد من برایش غیر قابل هضم بود و به هیچ عنوان حاضر نبود که تن به کشتن برادرش بدهد .

اما امان از هوای نفس امارّه که او را نیز به زانو درآورد، تا جایی که من توانستم سرانجام با ترفندهای مختلف، او را به کشتن برادرش راضی کنم.

اجرای نقشه شوم

شبی دخترم فاطیما را بر داشته و به خانه پدرم رفتم و با سهیل نیز از قبل هماهنگ کردم .

در نبود من از فرصت نهایت استفاده را کرده و کار را تمام کند.

سهیل بیچاره نیز که در برابر عشق هوس آلود من، مدت ها بود که سخت به زانو درآمده بود.

آمپول هوا را در رگ های دور از احساس برادرش جاری کرده و پس از آن او را در باغی در اطراف حومه شهرشان دفن کرده بود.

دیری نگذشت که پس از آن که خبر فقدان فرشید در کوچه های شهر پیچید .

همگان از فقدان او با خبر شدن، پلیس توانست با سرنخ هایی که از روابط نابه هنجار من وسهیل بدست آورد، هر دوی ما را دستگیر کرد.

طبل هوس آلود رسوایی ما در سراسر گیتی طنین انداز و نفرین دوست و غریبه به سوی ما روانه شد.

منبع: اعتماد