مرد جوان که از بی‌اهمیتی همسرش نسبت به آینده می‌ترسید، تصمیم گرفت برای همیشه به زندگی مشترکش با او پایان دهد. او که دلش می‌خواست در زندگی هدف داشته باشد و طبق اهدافش پیش برود، وقتی با برهم خوردن برنامه‌هایش از سوی همسر خود مواجه شد،دیگر نتوانست تحمل کندو درنهایت هفته گذشته برای درخواست جدایی راهی دادگاه خانواده شد.
به گزارش جام جم، مرد جوان وقتی مقابل قاضی قرارگرفت، درباره ماجرای زندگی‌اش گفت: همسر من زندگی را جدی نمی‌گیرد و هیچ برنامه‌ای برای آینده ندارد، در صورتی که من نمی‌توانم بی‌خیال آینده شوم. بارها سر این موضوع با یکدیگر جر و بحث کرده‌ایم. به او می‌گویم زندگی را کمی جدی بگیر ولی فایده‌ای ندارد. مثلا به‌طورناگهانی ازشغلش استعفا می‌دهدومی‌گوید دیگر دلم نمی‌خواهد به این کار ادامه دهم. هرچه می‌گویم خب وقتی بیکار شوی زندگی برایت سخت می‌شود و این شغل می‌تواند آینده تو را تأمین کند اما گفته‌های من فایده ندارد. او کار خودش را می‌کند. یا مثلا وقتی مقداری پول دستش می‌آید، جای پس‌انداز، آن را خرج خرید یا سفر می‌کند و هیچ مبلغی را پس‌انداز نمی‌کند. حتی از من می‌خواهد همین کار را انجام دهم. در صورتی که من باید برای روز مبادا پس‌انداز کنم. به او می‌گویم چندوقت دیگر ممکن است صاحب فرزند شویم. باید برای آن روز وضعیت مالی خوبی داشته باشیم و کمی پول پس‌انداز کنیم ولی حرف‌هایم برایش اهمیتی ندارد. از یک‌جایی به بعد دیگر به او کاری نداشتم و با خودم گفتم هرکاری می‌خواهد انجام دهد اما او اجازه نمی‌دهد آن‌طور که دوست دارم زندگی کنم. وقتی پولی دستم می‌آید، سریع می‌خواهد آن را خرج کنیم و فوری برنامه سفر می‌چیند. زمانی که مخالفت می‌کنم، می‌گوید تو خسیسی و دعوا راه می‌اندازد. راستش دیگر تحمل چنین رفتارهایی را ندارم. خسته شدم ازبس به‌تنهایی برای زندگی‌مان جنگیدم و حرص خوردم. این زن باید مجرد می‌ماند و آن‌طور که دلش می‌خواست، زندگی می‌کرد. هنوز باور ندارد که زندگی مشترک سختی‌ها و چالش‌های زیادی دارد و باید برای مواجهه با این مشکلات برنامه‌ریزی کرد. او حتی در کوچک‌ترین موارد نیز برنامه‌ریزی ندارد و به‌صورت ناگهانی برنامه‌های مختلف می‌چیند. برای همین تصمیم گرفتم برای همیشه از این زن جدا شوم، چون می‌دانم در آینده با مشکلات زیادی با او مواجه خواهم شد.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: شوهرم موضوع را زیادی بزرگ کرده! من فقط در لحظه زندگی می‌کنم و دوست ندارم نگران آینده باشم. چون از نگرانی و استرس‌های بی‌خود بدم می‌آید. می‌خواهم از زندگی لذت ببرم. او نمی‌تواند مرا به‌خاطر این خصوصیتم شماتت کند و مرتب با من درگیر شود. من و همسرم خانه و ماشین داریم. برای همین دوست دارم زندگی بدون استرس و آرامی داشته باشم اما او آرامش را از من و خودش سلب کرده. هر بار که می‌خواهم پولی خرج کنم، غر می‌زند و دعوا راه می‌اندازد و می‌گوید باید آن پول را پس‌انداز کنیم. او حتی در مسائل مالی خودم هم دخالت می‌کند. در صورتی که من کاری با او ندارم. فقط چندبار به‌خاطر خودش با او حرف زدم که زندگی را کمی آسان‌تر بگیرد و تا این حد برای آینده برنامه‌ریزی نداشته باشد اما فایده‌ای ندارد.
در پایان قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند اما وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
