از انتشار نامه نامه عرض ارادت به پیشگاه شاهنشاه گرفته تا بازداشت و اجبار به اعتراف علنی و جلوگیری از تدریس در دانشگاه، ساواک بارها در زندگی شخصی و حرفه ای پرویز قلیچ خانی دست درازی کرده بود و در نهایت هم این ستاره فوتبال که از این رفتارها عاصی شده بود، از دست این نهاد امنیتی مخوف از ایران فرار کرد…این رفتاری بود که ساواک با بسیاری از چهرههای هنری-ورزشی داشت.

نامه به محضر شاهنشاه
اولین دخالت جدی نهادهای نظامی و امنیتی در زندگی حرفه ای قلیچ خانی، مربوط به ماجرای لژیونر شدن او است. در سال ۴۶، خبرهای داغی درباره قرارداد چشمگیر تیم شکر اسپور ترکیه با قلیچ خانی و جلال طالبی منتشر شد. کیهان نوشته بود که این تیم آنکارایی به این دو بازیکن، ۱۶۰ هزار تومان برای یک فصل و نیم و ماهانه ۶۰۰ تومان دستمز پیشنهاد داده است. مقامات سازمان تربیت بدنی وقت اما دلشان نمیخواست که بازیکنان از ایران به خارج بروند. به همین خاطر، یک روز بدون اطلاع این دو بازیکن، نامه ای از جانب آنها در مطبوعات منتشر شد. در این نامه آمده بود که این دو بازیکن، حاضر نیستند زندگی و فعالیت ورزشی زیر سایه شاه را رها کنند و به تیمی خارجی بروند! در نامه قلیچ خانی آمده بود: «از آنجایی که قهرمانان و ورزشکاران عاشقانه به وطن و شاهنشاه خود عشق میورزند، به خصوص علاقهای که شخصاً و فامیلا به وطن و شاهنشاه محبوب و طرفداران خود دارم، آیا میتوانم با این همه علایق باطنی، ترک وطن کرده و این محبتها و عشقها را با پول معاوضه نمایم؟ من که نمیتوانم، به خصوص که شاهنشاه آریامهر همیشه و در هر موقع الطاف و مراحمشان شامل حال ما بوده و این بزرگترین پاداشی است که ما داریم و به همین دلیل درخواست کشورهای دیگری که با شرایط بهتر تقاضای انعقاد قرارداد با من داشتند نیز قبول نکردم.»
مشخصا این نامه با ادبیات قلیچ خانی، که چندان ارادتی به خانواده سلطنتی نداشت منطبق نبود. اما به هر حال او در مقابل کار انجام شده قرار گرفت و نتوانست به خارج برود. او ۹ سال بعد در بهمن ۵۷ در یک نامه که در کیهان منتشر شد، رسما اعلام کرد که نامه رد پیشنهاد تیم ترکیه ای، بدون اطلاع او در روزنامه ها منتشر شد. او در همین نامه گفته بود که در مراسمی در حضور شاه، بر خلاف دیگران، حاضر به کرنش در مقابل شاه نشده و دست بوسی نکرده است.

از دستگیری تا معذرت خواهی رسمی
بزرگترین ماجرای قلیچ خانی و ساواک اما به ماجرای عجیب دستگیری او مربوط می شود. قلیچ خانی در ابتدای دهه ۵۰ مشخصا عقاید چپ داشت و ابایی در بروز آنها نداشت. او مشخصا با سازمان چریک های فدایی خلق ارتباط نزدیکی داشت و همین باعث شد دستگیر شود و در تلویزیون به خاطر آن معذرت خواهی کند.
ماجرا این است که تیم ملی ایران، در مقدماتی المپیک مونیخ، در سال ۵۰ با کویت بازی داشت. به خاطر مشکلات میزبانی، کویت در بازی برگشت، در آتن یونان میزبان ایران شد. در هتل، تعداد زیادی خبرنگار که عملا نیروهای امنیتی بودند حاضر بودند. قلیچ خانی هم با وجود حضور آنها، در هتل با نیروهای سازمان چریک های فدایی خلق دیدار کرد و گفته می شود برخی جزوات و کتاب های آنها را هم با خود به تهران آورد.
چند روز بعد از بازگشت به تهران، قلیچ خانی به همراه مهدی لواسانی و اصغر شرفی بازداشت می شود. خبر بازداشت این سه نفر، حدود یک ماه بعد در تلویزیون اعلام می شود. البته گفته می شود شرفی تنها یک شب در بازداشت بوده است. همان روز اعلام خبر، قلیچ خانی به همراه پرویز ثابتی، معروف ترین چهره ساواک در آن روزگار و سردبیرهای چند روزنامه و مجله، در تلویزیون مصاحبه ای می کند و ضمن گفتن این که فعالیت سیاسی چندانی نداشته، از «شاهنشاه استدعای عفو» می کند. شاه هم قلیچ خانی و مهدی لواسانی را عفو می کند، و بلافاصه هر دو بازیکن که در تیم پاس بودند به خانه هایشان می روند.
قلیچ خانی، در نامه در سال ۵۷، به ماجراهای این نمایش اعتراف هم پرداخته و ضمن معذرت خواهی از خلق ایران، جزئیات تکان دهنده ای درباره آن ارائه می کند. او گفته است که ماموران با زدن چند آمپول، او را منگ کرده بودند و در حضور همسرش او را تهدید می کنند که رفتارهای شنیع و وقیحی انجام خواهند داد.
او در نامه سال ۵۷ اینطور نوشته است: « من در یک لحظه شوم فریب دشمن را خورده و با طلب بخشایش نمودن از شاه، به خلق خود خیانت کردهام. من ناجوانمردانه با عملی که انجام دادم همپای با دشمن لحظهای مبارزات و از جان گذشتگیهای آنان را عملاً به تمسخر گرفته و به نوعی بر کوره داغ آنان آب سرد تسلیم پاشیدم. آری، واقعیت این است که من در یک لحظه نفرتانگیز به خلق خود و دستآوردهای مبارزاتیاش خیانت نمودم و حقیقت هم این است که من اساساً خیانتکار نبوده و نیستم… سرانجام بدون آنکه بدرستی به عاقبت و نتیجه برگزاری این خیمهشببازی ننگین فکر کرده باشم با تایید خویش به بر عهده گرفتن آن رل مسخره در خیمهشببازی وقاحتآمیز مقام امنیتی رضا دهم و پس رضا دادم و ننگ.»
تبعید خودخواسته به کمک مالک پرسپولیس
ساواک بعد از این اعتراف تلویوزیونی هم قلیچ خانی را رها نکرد. او در دانشسرای عالی ورزش تحصیل کرده و میخواست بعد از این ماجراها در آن به تدریس بپردازد اما ساواک مانع از استخدام او به عنوان استاد می شد. او بارها تلاش کرده بود که پاسپورت خود را هم بگیرد و از ایران خارج شود که باز هم ساواک مانع شده بود. در نهایت او به سراغ علی عبده مالک پرسپولیس می رود که دارای ارتباطاتی در دربار و نهادهای امنیتی بود. او به قلیچ خانی وعده می دهد در صورتی می تواند به او کمک کند که به پرسپولیس برود. قلیچ خانی هم با ترک دارایی، به پرسپولیس می رود و در انتهای فصل ۵۶-۵۵ بعد از نایب قهرمانی با سرخ های تهران، موفق به دریافت گذرنامه می شود و در تبعیدی خودخواسته به آمریکا می رود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران باز میگردد. او البته سال ۶۳ دوباره از ایران می رود و به فعالیت های سیاسی خود در فرانسه ادامه داد.