– تحقیقاتی جدید نشان میدهد با شناسایی و درمان مشکلات روانی و همدلی افراطی در والدینی که خود قربانی سوءرفتار بودهاند، میتوان از انتقال بیننسلی کودکآزاری جلوگیری کرد.
به نقل از نوروساینس نیوز، تحقیقات جدید نشان میدهد آزار دیدن در دوران کودکی میتواند تأثیرات عمیقی بر توانایی همدلی والدین در بزرگسالی داشته باشد و احتمال تکرار چرخه خشونت علیه کودکان را افزایش دهد. بر اساس مطالعهای که بهتازگی در ژاپن انجام شده، مادرانی که در کودکی مورد سوءرفتار قرار گرفتهاند، در همدلی عاطفی و مقابله با افسردگی دچار مشکلاند؛ دو عاملی که نقش تعیینکنندهای در سبک فرزندپروری ایفا میکنند. مطالعهای که در دانشگاه فوکویی ژاپن و با همکاری گروهی از پژوهشگران انجام شده، نشان میدهد این زنان اغلب در برابر هیجانات فرزندانشان دچار احساسات شدید و فشار روانی میشوند. این فشارها احتمال تداوم چرخه سوءرفتار بیننسلی را افزایش میدهد.
محققان با هدف درک عمیقتری از این پدیده، تصمیم گرفتند الگوهای پیچیدهای از رفتارهای والدینی را بررسی کنند که فراتر از نگاه دوگانهی خشونتآمیز یا غیرخشونتآمیز باشد. آنان با بهرهگیری از روش تحلیل مسیر، روابط میان متغیرهایی همچون تجربه سوءرفتار در کودکی، توانایی همدلی، افسردگی و سبک فرزندپروری را در دو گروه از مادران مقایسه کردند: گروه نخست شامل ۱۳ مادر با سابقه آزار در کودکی و گروه دوم ۴۲ مادر بدون این پیشینه. برای ارزیابی دقیق، پژوهشگران از مجموعهای از ابزارهای روانسنجی استفاده کردند. نتایج این پژوهش نشان داد مادرانی که در کودکی مورد آزار قرار گرفتهاند، امتیازات بالاتری در شاخصهای مختلف آسیبهای کودکی شامل خشونت جسمی، عاطفی، جنسی و نیز غفلت دریافت کردهاند. این آسیبها با افزایش احتمال تکرار کودکآزاری در فرزندان این مادران مرتبط بوده است.
از سوی دیگر، یافتهها نشان میدهد که رابطهای معنادار میان شدت آسیبهای کودکی و میزان همدلی عاطفی وجود دارد. جالب آنکه افزایش همدلی عاطفی، بهویژه در مؤلفهی «رنج شخصی»، با بروز علائم افسردگی ارتباط دارد. به بیان سادهتر، مادرانی که درک عاطفی بالایی از هیجانات کودکان خود دارند، اما از نظر روانی آسیبپذیرند، بیشتر در معرض افسردگی و در نتیجه، پرخاشگری نسبت به فرزندان قرار میگیرند. یوکو کاواگوچی، دانشجوی تحصیلات تکمیلی و نویسنده اصلی مقاله، درباره انگیزه این تحقیق میگوید: «ما میخواستیم درک عمیقتری از ماهیت کودکآزاری در بزرگسالی داشته باشیم؛ نه صرفاً در قالب یک برچسب، بلکه بهعنوان پدیدهای با طیف و شدتهای گوناگون.»
به گفته او، این تحقیق نشان میدهد که تجربههای دردناک گذشته، میزان همدلی عاطفی افراد را بالا میبرد، اما این همدلی لزوماً به واکنشهای سالم منجر نمیشود. در واقع، افزایش بیش از حد همدلی عاطفی میتواند منجر به رنج روانی بیشتر و کاهش توانایی والد برای مدیریت احساسات خود و کودک شود. این پژوهش یک پیام روشن دارد: اگر والدینی که خود قربانی آسیبهای دوران کودکی بودهاند، از حمایتهای روانی لازم برخوردار شوند، میتوان زنجیره خشونت را شکست. حمایتهایی همچون درمان افسردگی، آموزش مهارتهای تنظیم هیجان و برنامههای آموزشی برای ارتقاء همدلی مؤثر، میتوانند نقشی کلیدی در بهبود سلامت روان والدین و تقویت رابطه آنان با فرزندان ایفا کنند.
کاواگوچی در ادامه میافزاید: «با تمرکز بر سلامت روانی مادران و نحوه برخورد آنها با احساسات خود و کودکانشان، میتوان از انتقال چرخه سوءرفتار به نسل بعد جلوگیری کرد.» نتایج این تحقیق که در شماره ۱۵ مجله Scientific Reports در تاریخ ۵ مارس ۲۰۲۵ منتشر شده، میتواند به عنوان مبنایی برای طراحی مداخلات درمانی در حوزه بهداشت روان، آموزش والدگری و مراقبت از کودکان در معرض آسیب قرار گیرد. در شرایطی که موضوع سلامت روان والدین هنوز در بسیاری از جوامع نادیده گرفته میشود، این مطالعه بار دیگر اهمیت حمایتهای روانی و اجتماعی از والدین آسیبدیده را یادآور میشود. فرزندان این والدین میتوانند نخستین نسل از کودکانی باشند که در فضایی امنتر و پرمهرتر رشد میکنند؛ به شرط آنکه به والدین آنها نیز توجه کافی شود.