به گزارش وقت صبح به نقل از روزیاتو، آنها با ۸ هفته و نزدیک به ۱.۲۰۰ کیلومتر فاصله از یکدیگر به دنیا آمدند.
در دو بیمارستان متفاوت، در دو ماه متفاوت و از دو رحم متفاوت – رحم مادرشان کلسی پیرس و مادربزرگشان لیزا.
کلسی، معلم ۳۱ ساله، با خنده میگوید: «اینکه وقت به دنیا آوردن بچههایتان مادرتان کنارتان بااشد امر نامتعارفی نیست.»
«اما اگر قرار باشد یکی از بچههایتان از مادربزرگ متولد شود چه؟ دیوانگی است!»
قبل از بارداری
کلسی هیچ وقت قصد سنتشکنی نداشت. وقتی با نامزدش کایل که یک نظامی است در سال ۲۰۱۶ ازدواج کرد آنها قصد داشتند در اسرع وقت بچه دار شوند.
به همین دلیل وقتی در سال ۲۰۱۷ مأموریت ۹ ماههی کایل در عراق به پایان رسید آنها تلاش برای بچه دار شدن را آغاز کردند.
ماهها یکی پس از دیگری میگذشت اما هیچ اتفاقی رخ نمیداد.
کلسی که ساکن ایالت مینه سوتای آمریکا است با ترس و وحشتی فزاینده به سراغ پزشک رفت.
او میگوید: «نتیجهی همهی چیز بد بود. استروژنم پایین بود و تخمکهایم مثل تخمکهای یک زن ۴۰ساله بود. بعد از هر بار دکتر رفتن مینشستم و کلی گریه میکردم.»
مشکل رحم
بعد از آن دکترها متوجه شدند لولههای رحم کلسی مسدودند و وقتی قرار شد کلسی عمل ترمیمی انجام دهد، مادرش لیزا راترفورد که در آن زمان ۵۲ساله بود، از خانهی خود در میشیگان به پیش دخترش رفت.
در بیمارستان لیزا نشریهای دید که همه چیز را دگرگون کرد.
کلسی اینطور به خاطر میآورد: «مامان به من نشونش داد و گفت نگاه کن اینجا نوشته یک مادر ۵۰ساله رحم اجارهای دختر خودش شده. من هم بودم همین کار را میکردم.»
«من خندیدم و گفتم مامان تو دیوانه ای. ما هرگز اجازه نمیدادیم که تو چنین کاری انجام بدهی.»
کلسی تمرکز خود را بیشتر روی روش لقاح مصنوعی گذاشت اما پزشکها متوجه شدند جدارهی رحم او نازکتر از آن است که تحمل بارداری را داشته باشد.
ماهها انجام روشهای درمانی ناموفق عوارض سنگینی بر جای گذاشته بود.
خبر نگران کننده
خبر نگران کننده در ماه ژانویه خبر نگران کنندهای به کلسی و کایل دادند. آنها دیگر راهی جز فرزندخواندگی یا استفاده از رحم اجارهای نداشتند. کلسی و کایل استطاعت مالی هیچ کدام این روشها را نداشتند.
اینجا بود که کلسی به یاد مادرش افتاد. لیزا یک بار دیگر هم دربارهی اینکه میتواند رحم اجارهای دخترش شود، با او صحبت کرده بود.
بنابراین تلفن را برداشتند و شروع به صحبت با یکدیگر کردند. این تماس همان چیزی بود که لیزا به شدت منتظر آن بود.
او میگوید: «دیدن سالها درگیری کلسی با مشکل ناباروری برایم غمانگیز بود.»
«به عنوان یک مادر تنها چیزی که دلتان میخواهد این است که بتوانید به فرزندتان کمک کنید تا بتواند از غم رها شود.»
لیزا شروع به تماس با پزشکان کرد. او اینگونه به خاطر میآورد: «سه تایشان فکر کردند دیوانه ام.»
«یک سال قبلش آمبولی ریه کرده بودم. وقتی این را فهمیدند دیگر کمکی نکردند.»
«اما دکتر چهارم گفت اگر همهی آزمایشهای پزشکی را بدهم کمکم میکند.»
نگرانیها
پل، همسر لیزا و پدر کلسی نگرانیهایی داشت. لیزا میگوید:
«او هم مثل کلسی و کایل نگران تأثیر این کار بر روی من بود. ولی من به شدت مصمم بودم.
اگر امکان کمک وجود داشت باید این کار را انجام میدادم.»
محل زندگی کلسی و مادرش ۱۲ ساعت از یکدیگر فاصله داشت به همین دلیل کلسی و همسرش نتوانستند هنگام کاشت جنین پیش لیزا باشند.
کلسی با خنده میگوید که آن را از طریق تماس تصویری تماشا کردند.
او میگوید: «این عجیبترین چیز ممکن بود که میدانستم دارم مادرم را میبینیم که نوهی خودش را در بدنش میکارند.»
پس از ۸ روز اضطرابآور کلسی وقتی از خواب بیدار شد با پیامی از مادرش مواجه شد.
مثبت شدن تست بارداری او میگوید: «عکس مثبت شدن تست بارداریاش را دیدم و از خود بیخود شدم.»
۵ هفته بعد کلسی و کایل برای دیدن سونوگرافی لیزا رفتند و فرزندشان را از مانیتور دستگاه تماشا کردند.
او اینگونه به خاطر میآورد: «شنیدن صدای ضربان قلبش خیلی لذتبخش بود و من غرق سپاسگزاری از مادرم بودم.»
«ولی من مدتها بود که دعا میکردم که باردار شوم و این کمی برایم ناراحت کننده بود.
درست نبود که حسودی مادر خودم را کنم!» کلسی همهی امیدش برای باردار شدن را از دست داد گرچه استفاده از تست بارداری را کنار نگذاشت.
ذوق زدگی
او میگوید: «می دانم که عجیب به نظر میآید اما یک عالمه تست بارداری خریده بودم و استفاده از آن برایم عادت شده بود.»
در ماه مارس او مطابق معمول تست بارداری داد که جواب آن مثبت از آب درآمد. او میگوید: «جیغ کشیدم.»
«فوراً عکس تست را برای مادرم فرستادم.»
«با خودم فکر کردم که شاید برگردد و بگوید پس برای چه این همه خودم را به دردسر انداختم.»
«اما او هیجان زده شد و گفت هر دویمان بچه میآوریم.»
وضع هر دو مادر خوب بود. لیزا میگوید: «وقتی کلسی و خواهرش را باردار بودم دائماً حالم بد بود. ولی این بار حالم فوق العاده بود.»
«بعدش فهمیدیم که بچهی هر دویمان دختر است که این فوق العاده بود.»
با این حال، در هفتهی سی و ششم لیزا دچار پره اکلامپسی شد. در نتیجه نوزاد ۱۲ ساعت زودتر به دنیا آمد.
کلسی و کایل خود را با ماشین رساندند و به موقع آنجا بودند.
سزارین
اورلی رز از طریق سزارین به دنیا آمد. مشکلات ریوی باعث شد به بخش مراقبتهای ویژه منتقل شود اما ۶ روز بعد به دلیل بهبودی توانست از بیمارستان مرخص شود.
کلسی میگوید: «بالاخره توانستم نفس راحتی بکشم که دست آخر مادر شدم… آن هم در حالی که دختر دومم درون خودم دست و پا میزد. این فوق العادهترین چیزی بود که در دنیا وجود دارد.»
لیزا به همراه کلسی، کایل و نوزادشان به مینه سوتا بازگشت تا هفتههای آخر بارداری دخترش را در کنارش باشد.
و ماه گذشته که ایوا ری به دنیا آمد لیزا از اینکه میدید دو نوهاش برای اولین بار با یکدیگر ملاقات میکنند بسیار خوشحال بود.
کلسی با وجود ۲ دختر زیبا، سالم و نه دقیقاً دوقلویش احساس میکند همه چیز را خواب میبیند.
او دربارهی لیزا میگوید: «او با فداکاری و از خودگذشتگیاش به من نشان داده که یک مادر باید چگونه باشد. امیدوارم که بتوانم مادر خوبی برای دخترانم باشم.»


