سحر قریشی و احمدینژاد چه تفاوت و شباهتی دارند؟
این روزها انتقادات زیادی به سلبریتی هایی مثل بهاره رهنما و سحر قریشی می شود اما روزنامه قانون نگاه دیگری داشت!
به گزارش وقت صبح ، در یادداشت روزنامه قانون آمده است: «طوری در مورد نمایندگی سحر قریشی از یک نسل بیسواد ایرانی حرف زده میشود که انگار محصولات نسلهای قبلی، همه روسفید و سربلند بیرون آمدهاند.
هنوز فراموش نکردهایم رئیس دولت پیشین چطور انگلستان را جزیرهای کوچک در غرب آفریقا مینامید و فهم منتقدان رفتارهای پوپولیستیاش را پایینتر از «بزغاله» میدانست. »
مدت هاست به سحر قریشی حمله میشود. این بازیگر زن سینمای ایران در گفتوگو با رضا رشیدپور، برخی از چهرههای مطرح هنری و اجتماعی را نشناخت تا حالا انبوه منتقدان به سمت او یورش ببرند و از خجالتش در بیایند.
چندی پیش ناآگاهی و اشتباهات عجیب برخی از افراد عادی شرکتکننده در مسابقه «ستارهها» باعث شد به نسل جدید ایرانیان انگ بیسوادی بخورد و حالا این فضا با اتفاقاتی که برای قریشی رخ داده تشدید هم شده است.
در همین چند روز هزاران نفر در فضای مجازی با ارسال پستهای آتشین نسل جدید مردم ایران را سطحی و توخالی معرفی کردهاند و جالب اینکه خیلی از این پستها هزاران لایک و کامنت موافق هم گرفتهاند.
حالا معلوم نیست با وجود این چند میلیون نفری که خودشان را باسواد و جامعالاطراف میدانند و به هر بهانهای در فیسبوک و اینستاگرام بقیه را متهم میکنند، چرا ما باید نگران باشیم؟
خب وقتی این همه نظردهنده و نقدکننده همیشه در صحنه داریم که همهچیز را میدانند، چه اشکالی دارد که چهارتا کمسواد مثل سحر قریشی هم در این مملکت زندگی کنند؟ باور کنید اگر زیر سایه این همه علامه فیسبوکی و بوعلیسینای مجازی چند آدم جاهل و کممایه هم نفس بکشند، اتفاق خاصی رخ نمیدهد!
انتقاد از فعالیت هنری
مثل هر ستاره دیگری میشود از سحر قریشی هم انتقاد کرد، اما چه بهتر که چنین نقدهایی بیشتر متوجه فعالیت حرفهای او باشد. مثلا اگر گمان میکنیم او بازیگر خوبی نیست یا شیوه ورودش به سینما غیراستاندارد بوده و بیش از حد به جنبههای ظاهری اتکا داشته (که احتمالا همینطور هم هست) بهتر است برای به چالش کشیدن وی سراغ همین موارد منطقی و اصولی برویم، وگرنه هیچ بازیگری نوشته نداده که حتماً مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی را بشناسد و او را دنبال کند.
مسلماً بهتر بود سحر قریشی حداقل رئیس سازمان صداوسیما یا کارگردان پدرخوانده را بهجا میآورد، اما انتقادات امروز هم بیش از حد بیرحمانه و انتقامجویانه به نظر میرسند.
از همه بدتر اینکه مثلاً اشتباه یا کمآگاهی یک نفر مثل قریشی به سرعت به یک نسل تعمیم داده میشود. بهطور کلی نتیجهگیریهای فوری و حکم صادر کردنهای قطعی و شتابزده تبدیل به یکی از خصوصیات رفتاری ما ایرانیها شده و انگار راه گریزی از آن نداریم.
در همین غائله اخیر طوری در مورد نمایندگی سحر قریشی از یک نسل بیسواد ایرانی حرف زده میشود که انگار محصولات نسلهای قبلی، همه رو سفید و سربلند بیرون آمدهاند. هنوز فراموش نکردهایم رئیس دولت پیشین چطور انگلستان را جزیرهای کوچک در غرب آفریقا مینامید و فهم منتقدان رفتارهای پوپولیستیاش را پایینتر از «بزغاله» میدانست.
شباهت به احمدی نژاد
سحر قریشی خوشبختانه قدرت اجرایی ندارد و نمیتواند برای مردم تصمیم بگیرد، اما محمود احمدینژاد که اتفاقاً فارغالتحصیل دانشگاه علموصنعت در دهه ۶۰ بود، هشت سال برای این مردم تصمیمات حیاتی گرفت.
او که رسماً در مصاحبهاش گفته بود «خدا را شکرگزارم که سررشتهای از علم اقتصاد ندارم»، بر مبنای پیشبینیهای ماندگارش در مورد قیمت نفت و دلار برنامههایی برای این مردم ریخت که حالا حالاها باید تاوانش را بدهیم!
میگویند چون سحر قریشی بازیگر است، باید فلان کارگردان مشهور بینالمللی را حتماً بشناسد. شاید حرفشان بیراه نباشد اما فراموش نکنیم نفر اول ورزش این مملکت در سالهای نهچندان دور، یکی مثل محمد علیآبادی بود که نامجومطلق را همدوره اسماعیل مطر میدانست و یک تیم فوتبال را با ۱۲ نفر ارنج میکرد.
اتفاقاً او هم یکی از محصولات نسل طلایی قدیم بود؛ از همانها که ظاهراً همهچیز را بلدند، اما نفهمیدیم چطور شد وقتی به عنوان نماینده ایران بر رأس اوپک تکیه زد، جلوی آن همه دوربین متن انگلیسی را از راست به چپ خواند!
گاف مقامات مسئول
اگر سحر قریشی «کاپولا» را نمیشناسد، حداقلش این است که او در معاونت سینمایی وزارت ارشاد پست ندارد. ما اما تا همین چند ماه پیش یکی مثل فرهاد مجیدی را در عضویت کمیته فنی فدراسیون فوتبال داشتیم که حتی علیرضا جهانبخش را نمیشناخت!
کِی قرار است از این موجهای الکی و احساسی فاصله بگیریم؟ در همان مسابقه معروف هفته که فردوسیپور به خاطر به زبان آوردن اسم کامل «پله» حیرت و تحسین منوچهر نوذری را برانگیخت، سؤال سادهای در مورد سوغات خراسان وجود داشت که عادل نمیدانست جوابش «زعفران» است.
هیچ اتفاقی هم نیفتاد. او در حوزهای که دوست داشت به یک نابغه تمامعیار تبدیل شد و حالا ۱۸ سال است که به مردم ایران خدمت میکند. نسل امروز ممکن است باسوادتر یا بیسوادتر از نسلهای قبلی باشد؛ راه پی بردن به این مسأله اما تحقیق و پژوهش دقیق و علمی است، نه استنادهای سهلانگارانه به یک مصاحبه یا مسابقه!
هرچند امروز معنای کلی «سواد» در سطح جهان در حال تغییر است و سیستمهای مدرن آموزش و پرورش در دنیا سعی میکنند به جای گنجاندن مشتی اطلاعات عمومی و محفوظات بیهوده در ذهن بچهها، مهارتهای زندگی را یادشان بدهند و به آنها بیاموزند چطور میتوانند آدمهای بهتری باشند.
آنچه امروز ما باید نگرانش باشیم، اتفاقاً همین مورد آخر است. راستی در آزمون انسانیت و رهایی از کینه و عقده چقدر به خودمان نمره قبولی میدهیم؟