در سالهای اخیر، هر بار که بحث موسیقی و صدای زن در ایران مطرح میشود، ناگزیر پای محدودیتها، حساسیتها و خطوط قرمزی به میان میآید که دهههاست بر حیات حرفهای زنان خواننده سایه انداخته است. در چنین فضایی، هر رخداد کوچک میتواند معنایی فراتر از یک اتفاق هنری پیدا کند و به نشانهای اجتماعی و فرهنگی بدل شود. همخوانی علیرضا قربانی و سحر بروجردی در قطعهای از سریال «هزار و یک شب» دقیقاً از همین جنس اتفاقهاست؛ رویدادی که فراتر از یک انتخاب موسیقایی، حامل پیامی روشن درباره امکان بازتعریف نقش زنان در موسیقی رسمی کشور است.
به گزارش وقت صبح به نقل از برترین ها؛ این نخستین بار پس از انقلاب است که یک خواننده زن میتواند در قالب یک اثر تصویری فراگیر، پابهپای یک خواننده مرد و نه در حاشیه یا بهعنوان صدایی محو، بلکه در ساختار اصلی قطعه حضور داشته باشد. اهمیت این اتفاق نه فقط در شنیدهشدن صدای یک زن، بلکه در شیوه این شنیدهشدن است؛ صدایی که در گفتوگوی موسیقایی با صدای مرد شکل میگیرد، پاسخ میدهد، روایت را کامل میکند و از سطح تزئین فراتر میرود. این همان نقطهای است که همخوانی قربانی و بروجردی را به رخدادی قابل تأمل تبدیل میکند.
علیرضا قربانی در این میان نقشی کلیدی دارد. او سالهاست بهعنوان یکی از چهرههای معتبر موسیقی آوازی ایران شناخته میشود؛ خوانندهای که سرمایه اصلیاش نه جنجال، بلکه اعتبار هنری و اعتماد مخاطب است. استفاده از این اعتبار برای باز کردن فضایی هرچند محدود، اما معنادار، برای حضور صدای زن را میتوان یکی از شجاعانهترین انتخابهای حرفهای او دانست. شجاعتی که نه در شعار، بلکه در عمل و در دل یک اثر رسمی و پرمخاطب نمود پیدا کرده است.
پیشتر نیز قربانی در کنسرتهایش نشان داده بود که نگاهش به آواز بانوان صرفاً نمادین یا مصلحتاندیشانه نیست. دعوت از خوانندگان زن، بها دادن به تواناییهای آوازی آنان و فراهم کردن موقعیتی برای دیده و شنیدهشدنشان، بخشی از مسیری بوده که او آگاهانه طی کرده است. در «هزار و یک شب» این مسیر به نقطهای تازه میرسد؛ جایی که صدای زن نه در سالن کنسرت، بلکه در رسانهای فراگیر و در قالب یک روایت داستانی حضور پیدا میکند.
در کنار قربانی، نقش سهراب پورناظری در این تجربه قابل چشمپوشی نیست. موسیقی «هزار و یک شب» با آهنگسازی پرحجم و چندلایه پورناظری، بستری مناسب برای همنشینی دو صدا فراهم کرده است. او بهخوبی آگاه است که صدای زن، برای اثرگذاری، نیازمند فضایی امن و متناسب است؛ فضایی که نه آن را پنهان کند و نه به ورطه اغراق بیندازد. تنظیمها و ملودیها بهگونهای طراحی شدهاند که صدای زن بتواند حس روحانی و روحنواز خود را منتقل کند؛ حسی که نه در تضاد، بلکه در تکمیل صدای مرد معنا مییابد.
این نکته از منظر زیباییشناسی نیز اهمیت دارد. حذف یا محدود کردن صدای زن، صرفاً یک مسئله اجتماعی یا حقوقی نیست؛ بلکه به معنای محروم کردن موسیقی از بخشی از ظرفیتهای بیانی آن است. حضور سحر بروجردی در این قطعه نشان میدهد که چگونه صدای زن میتواند لایهای دیگر از احساس، لطافت و عمق را به موسیقی اضافه کند؛ لایهای که بدون آن روایت ناقص میماند.
از زاویهای گستردهتر، همخوانی در «هزار و یک شب» را میتوان نشانهای از تغییر تدریجی نگاه به صدای زن در موسیقی رسمی دانست. هرچند این تغییر هنوز محدود و شکننده است، اما همین که در قالب یک سریال پرمخاطب و با صدای خوانندهای شناختهشده رخ میدهد، اهمیت آن را دوچندان میکند. این اتفاق میتواند الگویی باشد برای دیگر هنرمندان و مدیران فرهنگی تا دریابند که حضور صدای زن نه تهدید، بلکه فرصتی برای غنای هنری است.
در نهایت، آنچه «هزار و یک شب» را به تجربهای متمایز بدل میکند، همافزایی چند عامل است: جسارت علیرضا قربانی در انتخاب، نگاه حرفهای سهراب پورناظری در آهنگسازی و حضور آگاهانه یک خواننده زن که صدایش بهدرستی شنیده میشود. این قطعه یادآور این حقیقت است که هنر، هرگاه مجال نفس کشیدن بیابد، میتواند راههایی تازه برای گفتوگو، همدلی و بازاندیشی در مرزهای موجود بگشاید؛ حتی اگر این راهها آهسته و محتاطانه پیموده شوند.


